دم به دم خونم ز دیده بر گریبان میچکد
میفشانم چون گریبان را به دامان میچکد
مینویسم وصف لعلت وز شکاف کلک من
آب حیوان میتراود رشحه جان میچکد
از شکاری نیست هریک از دل صاحبدلیست
قطرهقطره خون که تیرت را ز پیکان میچکد
نیست اشک این بر رخم در سینه پیکانهای تو
آب گشته ز آتشم و اکنون ز مژگان میچکد
پیش رویت گر زدم آه و شدم گریان چه عیب
موسم گل میدرخشد برق و باران میچکد
از خوی رخسار تو یا جرعه لبهای توست
هر نم لطفی که بر خوبان بستان میچکد
شیشه سبز فلک را ساخت جامی پر گلاب
بس که آبش چون گل از اوراق دیوان میچکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.