ز آفتاب به رشکم که زیر پای تو افتد
ز سایه نیز که چون زلف در قفای تو افتد
به هر بلا رسد از تو غیر شکر نگویم
مرا عطاست بلایی که از برای تو افتد
به چتر شاه کجا سر درآورم که به فرقم
بس است سایه لطفی که از گدای تو افتد
ز خاک سرو بروید ز سرو دل چو صنوبر
چو سایه در رهی از قد دلربای تو افتد
اگر بهشت بود خاطرم قرار نگیرد
به خانه ای که نه همسایه سرای تو افتد
ز سینه کرده سپر چشم انتظار به راهم
بود که بر سپرم ناوک جفای توافتد
بود ز نخل سخن میوه ریز خامه جامی
امیدواری آن را که آن خورای تو افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.