یار اگر شبرو و عیار بود باکی نیست
شوخ و بیباک و دل آزار بود باکی نیست
گرچه غمخانه عشاق ز وی ویران است
تا نه همخانه اغیار بود باکی نیست
دامن گل چو به دست تو نهد باد صبا
گر ز پی سرزنش خار بود باکی نیست
عمر بگذشت به محرومی اگر روز پسین
ختم بر دولت دیدار بود باکی نیست
پاسبان گر فکند بر در شه بستر خواب
دیده بخت چو بیدار بود باکی نیست
هرکه را عشق کند سبحه و زنار یکی
گر میان بسته به زنار بود باکی نیست
جامی آن را که به آن جان و جهان اقرار است
با تو گر بر سر افکار بود باکی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.