دل که در باغ ز هر گل غم یارش گیرد
مرغ نالان سبق از ناله زارش گیرد
می کند پا به رکاب آن مه و من می میرم
که چنین تنگ چرا زین به کنارش گیرد
ابروش چون نگرم خط خوشش پیش نظر
کم توان دید مه نو که غبارش گیرد
حلقه گیسوی او طوق بلا شد جان را
آه اگر خط سیه گرد عذارش گیرد
مدعی گفت زر خالصم از سنگ بلا
محک تجربه ای کو که عیارش گیرد
گر به مجنون گذرد ناقه لیلی پس مرگ
دست بیرون کند از خاک و مهارش گیرد
حالیا زان لب میگون شده جامی مست است
وای روزی که ازان باده خمارش گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.