سحرگاهان که از باد صبا بوی بهاران زد
به گلگشت چمن بلبل صلای میگساران زد
نباشد جز برای میگساران عرصه بستان
که جاروبش نسیم صبح و آبش رشح باران زد
ز گل هر گلبن آمد گلعذاری خرم و خندان
خوش آن کس کو می گلگون به روی گلعذاران زد
مجو از خط دور جام صافی حرف جمعیت
که دوران این رقم را بر سفال درد خواران زد
به عیب عارفان بگشاد لب شیخ دغاپیشه
ببین قلاب را چون طعنه بر صاحب عیاران زد
بدو کردم رخ امید جست از کوی او بادی
غبار ناامیدی در رخ امیدواران زد
منقش گشت دیوارش ز خون عاشق بیدل
بر آنجا بس که سر چون خامه صورت نگاران زد
نرفت از جا دل من با خیال خیل مژگانش
چو سلطان دلاور بر صف خنجرگذاران زد
مغیث الدوله یعقوب آن که بود او مقصد اصلی
چو گردون سکه دولت به نام شهریاران زد
دعای دولت او داشت جامی گویی استدعا
که دست مسئلت در دامن پرهیزگاران زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحر چون خسرو خاور عَلَم بر کوهساران زد
به دستِ مرحمت یارم درِ امیدواران زد
چو پیشِ صبح روشن شد که حالِ مِهر گردون چیست
برآمد خندهای خوش بر غرورِ کامگاران زد
نگارم دوش در مجلس به عزمِ رقص چون برخاست
[...]
سحر چون ابر نیسان سایه بان بر کشتزاران زد
به عشرت ساغر لاله صلای میگساران زد
فلک را قصد آزار به خون آغشتگان دیدم
به فرق غنچه از قوس قزح چون تیر باران زد
مزن فراش گو خیمه به بستان وقت دهقان خوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.