گنجور

 
جامی

ساقیا دور فلک منشور عید آورده است

ماه نو میخانه را زرین کلید آورده است

ساغر عشرت که شد در سلخ شعبان ناپدید

غره شوال باز آن را پدید آورده است

عید داده عاشقان را مژده یوم جدید

وز شراب لعل سان رزق جدید آورده است

بهر عیدی از لب جانان و چشم و غمزه اش

وعده ای آمیخته با صد وعید آورده است

سایه افکنده مرا بر فرق پیر میکده

شیخ کامل پی به سروقت مرید آورده است

خواسته ست افشای سر عشق معشوق ازل

بلبل و گل را که در گفت و شنید آورده است

جامی از خوبان چه بندی دیده چون نقاش صنع

این همه نقش از برای اهل دید آورده است