ای خوش آن عاشق که با یار خود است
زنده از دیدار دلدار خود است
خرم آن بلبل که با گلبانگ شوق
کرده جا برطرف گلزار خود است
می طپد نالان دل من گوییا
در سماع از ناله زار خود است
برندارد یار ما ز آیینه چشم
همچو ما مشتاق دیدار خود است
با لب نوشین طبیب آمد ولی
در کمین جان بیمار خود است
کی چشد ذوق گرفتاری عشق
هر که چون زاهد گرفتار خود است
عمر جامی گرچه در کار تو رفت
تا تو رفتی بی تو در کار خود است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.