ای که افسانه این دیدهٔ تر میپرسی
حال این غرقه به خوناب جگر میپرسی
نیست بر مردم روشن بصر این پوشیده
پرس ازین جان و دل سوخته گر میپرسی
دیده بر طلعت خوبان نگشایی زنهار
ای که از فتنه ارباب نظر میپرسی
عیب در مذهب ما زهد و هنر عشق بود
گفتم اینک اگر از عیب و هنر میپرسی
از پی شرب شبانه منم و جام صبوح
چندم از شغل شب و ورد سحر میپرسی
جامیا چند درین چارسوی کون و فساد
مینشینی و ز آفاق خبر میپرسی
زآنچه ناچار تو با بیخبری ساختهای
وز چپ و راست خبرهای دگر میپرسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.