ای ز غمزه چشم تو بر جان و دل ناوک زده
دیگری در رشک ازان ناوک که بر هر یک زده
آن دهان را در رسوم دلبری کوچک مخوان
راه دل بس بر بزرگ دین که آن کوچک زده
زاستخوان سینه چون تیرت دو نیمه گشته دل
از درون فریاد نصف لی و نصف لک زده
تا رگ جان در تنم باشد نهم بر سر چو تاج
پاسبان تو شبم سنگی که بر تارک زده
چون دهان در صفحه رویت محل شک فتاد
خالهایت در حواشی نقطه های شک زده
هرکه با عیش دو عالم از تو رو برتافته
دست خویش از دولت بسیار در اندک زده
دعوی عشق تو را زلفت قوی مستمسکیست
چون ز عشقت دم زده جامی به مستمسک زده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.