گنجور

 
جامی

بود خیال تو یارم چه یار بهتر ازین

وفا به عهد تو کارم چه کار بهتر ازین

چو بت پرست رخت دید گفت نامده است

بتی زکارگه بت نگار بهتر ازین

رقیب را به ستم روزگار از تو برید

نکرده هیچ کرم روزگار بهتر ازین

بهار اهل دل آمد رخت به گلشن دهر

ندیده دیده نرگس بهار بهتر ازین

چه سود فرش حریرم ز آستان تو دور

که سر به خاره و پهلو به خار بهتر ازین

غزال وار گرفتم تو را به دام هوس

به دام کس نفتاده شکار بهتر ازین

شنو به گوش رضا در نظم جامی را

که نیست گوش تو را گوشوار بهتر ازین