ما به راه طلب وصل تو نعل افکندیم
وز لب لعل تو دندان طمع برکندیم
دور پرگار فلک رسم جدایی انگیخت
تا درین دایره کی باز به هم پیوندیم
کس گرفتار مبادا به ملاقات رقیب
نپسندیم به کس آنچه به خود نپسندیم
با تو بودیم چو تن همنفس جان یکچند
زنده اکنون به مددگاری آن یکچندیم
استینها ز دو ساعد بودت صره سیم
دست بگشای که بس مفلس و حاجتمندیم
نیست بهر غرضی بودن ما در کویت
با سگان تو به زنجیر ارادت بندیم
دی گذشتی به من و سایه سرو تو فتاد
ما چو جامی ز وصالت به همین خرسندیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.