شب نهان آن مستم از بالای سر بگذشت حیف
بعد عمری کامد از من بی خبر بگذشت حیف
گرچه دیری بودم اندر هجر او گریان و خوار
بر من از برق درخشان زودتر بگذشت حیف
سینه را کردم سپر تا نگذرد تیرش ز من
بر سپر آمد خوش اما از سپر بگذشت حیف
عشرت شاهان ندارد لذت غمهای عشق
روزهای من به غمهای دگر بگذشت حیف
دست و پا در بحر بهر آشنایی می زدم
زو نشان نایافته آبم ز سر بگذشت حیف
زیستم شب بر امید بوی او وقت سحر
بوی او نایافته وقت سحر بگذشت حیف
جامی سرگشته رو در کعبه مقصود داشت
ره به سر نابرده ایام سفر بگذشت حیف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زد مرا زخمی و از پیش نظر بگذشت حیف
نازده بر سینهام زخم دگر، بگذشت حیف
کشتی ما را که عمری بود جویای نهنگ
بر کنار افکند موج و از خطر بگذشت حیف
گفتم از باغ تو چینم میوهای، تا در گشود
[...]
از اسیران خود آن شه بیخبر بگذشت حیف
بیخبر از دادخواهان، دادگر بگذشت حیف
غافل آمد یار و، غافل از نظر بگذشت حیف؛
بیخبر آمد خوش، اما بیخبر بگذشت حیف
شب بر آن در خفتم و، غیرم به خلوت ره نداد؛
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.