چنان محروم خواهد یار از دیدار خود ما را
که نپسندد نظر در روی خود یک چشم زد ما را
به کف داریم از بهر قبول ساعدش جانی
زهی دولت اگر ننهد به سینه دست رد ما را
دلی پر چاکها داریم در بحر امید از وی
مباد آن روز کاید ز آب خالی این سبد ما را
ز ما مشت خسان دور است پابوس سمند او
چنین کین بخت توسن می زند هر دم لگد ما را
بجز آواز پیکانهای او از خاک ما ناید
گر افشارد پس از مردن معاذالله لحد ما را
جسد افتد به زیر پا و جان گرد سرش گردد
چو سازد زخم تیغ او جدا جان از جسد ما را
نه حد ماست با این لطف و شیرینی سخن جامی
به یاد آن دهان از غیب می آید مدد ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکش بر هر دلی تیر و مکش باز از حسد ما را
کزان مژگان رصد ناوک صد ویک می رسد ما را
به هجران جنگها داریم بیزلف و دهان تو
از آن میم ودر دال امروز می باید مدد ما را
رقیبا چند چون آب از تو باشه پای من لرزان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.