رقم می زد قلم وصف لب لعل تو بر کاغذ
قلم شد نیشکر وز نیشکر غرق شکر کاغذ
تنک دل را چه طاقت پیش طعن حاسدان آری
نیارد تاب زخم تیر چون باشد سپر کاغذ
بود کز زیر پا برداری و خوانی غم خود را
به خون دل نویسم وافکنم در رهگذر کاغذ
نشاید بر تو باد گرم و سرد ای شمع می خواهم
که چون فانوس سازم خانه ات را بام و در کاغذ
به کاغذهای رنگین چون بود مایل دل طفلان
کنم در نامه تو لعل از خون جگر کاغذ
پیام رقت خود داد دل از کوی تو جان را
چو آن یاری که بفرستد به یاری از سفر کاغذ
دل جامی ز بحر شعر باشد مخزن گوهر
ازان مخزن به دامن می برد اینک گهر کاغذ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نهادم بهر شرح شوق هر گه خامه بر کاغذ
ز آهم خشک شد خامه ز اشکم گشت تر کاغذ
چو یعقوب از بر من برده یوسف طلعتی دوران
به اقلیمی که نفرستد پسر بهر پدر کاغذ
نکرد از کاغذی روزی دلم خوش روزگارش خوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.