گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

کی بود کی که شب محنت من روز شود

صبح اقبال من آن روی دل افروز شود

بی تو از سینه چو خواهم که برآرم نفسی

نارسیده به دلم آه جگرسوز شود

کی شود دوخته چاک دلم از تیغ غمت

گر به هر مو مژه ات ناوک دلدوز شود

گر مطیعش شود این گنبد فیروزه چه سود

هر که بر دولت وصل تو نه فیروز شود

چون رهم باز ز غمهای جهان گر نه غمت

مایه شادی این جان غم اندوز شود

چون الف راستی قد تو بیند چه عجب

کز پی خدمت تو دال صفت کوز شود

حرفی از سر خطت گر بنویسد جامی

پیش او پیر خرد طفل نوآموز شود