خوش آن دو یار که دل صاف کرده چون شیشه
به هم خورند می لعل از آبگون شیشه
ز رشک لعل تو هر خون که خورده بود اکنون
به همدمی قدح می دهد برون شیشه
به سجده درت از دیده ریخت خون دلم
بلی شراب بریزد چو شد نگون شیشه
دلم خیال تو را جای شد ز عشوه عشق
چنانکه جای پری گردد از فسون شیشه
دل مرا به ملامت میازما که کسی
به سنگ خاره نکرده ست آزمون شیشه
به جای باده پر آب حیات شد هرگه
خیال لعل تو آورد در درون شیشه
تمام شد می ازان لب فسانه گو جامی
که موج دیده ما پر کند ز خون شیشه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.