بیمار غمت را نفس بازپس است این
پاس نفسش دار که آخر نفس است این
بی واسطه گفت زبان پرسش او کن
کش واسطه رحمت جاوید بس است این
ای بوالهوس از معرکه عشق و ملامت
بگذر به سلامت که نه جای هوس است این
از ناله ما فارغی ای صاحب محمل
در گوش تو گویی نغمات جرس است این
از گلشن فیروزه چرخم چه گشاید
مرغ دل محنت زدگان را قفس است این
گاهی که خرامی سر من زیر قدم کن
انگار فتاده به زمین خار و خس است این
عمری به درت جامی درمانده به سر برد
یک بار نگفتی که بر این در چه کس است این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به درد و رنج بیماران و غم آنها اشاره میکند و میگوید که تنفس این بیماران، خود دردی شدیدتر است. او توصیه میکند که به عشق و شوق بپردازند و از وسوسهها دور شوند، زیرا این دنیا جای هوس نیست. همچنین به گوش کسی که در محفل است، یادآوری میکند که نالههای او شنیده نمیشود و آنها در فراق و محنت به سر میبرند. شاعر از کسی که در دلش غمی سنگین جا دارد میخواهد که با محبت و توجه به او نگاه کند و بیان میکند که عمرش را در انتظار محبتی سپری کرده و هیچگاه جواب قانعکنندهای نشنیده است.
هوش مصنوعی: بیتابی و دلنگرانی ناشی از غم تو، به او اجازه نمیدهد که به راحتی نفس بکشد. پس باید به او توجه کنی و از او مراقبت کنی، زیرا این حالتهای نگرانکنندهاش ممکن است به آخرین مرحله برسد.
هوش مصنوعی: بیواسطه از او بپرس، چرا که راه میانبری به رحمت ابدی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای انسان شهوتپرست، از ماجرای عشق و سرزنشهایش بگذر و به سلامت شن. چرا که اینجا مکان مناسبی برای هوسبازی نیست.
هوش مصنوعی: ای صاحب محمل، تو از ناله و افسوس ما بیخبر هستی و بهنظر میرسد که در گوش تو صدای دلانگیز زنگ جرس میپیچد.
هوش مصنوعی: در میان باغ سرسبز و زیبا، دلهایی که در زحمت و اندوه هستند، میتوانند پرواز کنند، اما در واقع آنها در قفسی گرفتارند.
هوش مصنوعی: گاهی که با ناز و ادا راه میروی، به نظر میرسد که زیر پاهای تو هرچه که بر زمین افتاده، مانند خار و علفهای هرز است.
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در این درگاه به انتظار جامی و کاسهای درمانده سپری کردم، ولی هرگز نگفتی که در این در چه کسی حضور دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنشین نفسی کز همه لطف تو بس است این
بستان که ز جانم نفس باز پس است این
در هستی من چند زنی شعله هجران
آخر دل و جان است، نه خاشاک و خس است این
گفتم که گزیدم لب چون قند تو در خواب
[...]
گر با تو نیم دولتم ایشوخ بس است این
کز دور مرا بینی و گویی چه کس است این
گفتی که شبت ناله بسی پست برآید
مارا نفسی نیست مگر هم نفس است این
پروانه تواند برخ شمع نظر دوخت
[...]
هنگام و دم نزغ، خراب نقس است این
این حالت نزع است، دلم را هوس است این
می آیی و در خرمن ما می زنی آتش
در طعنه میندیش، که خاشاک خس است این
طوطی چو رود سوی شکر تلخ دهانان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.