بنمای رخ که مطلع صبح صفاست این
آیینه جمال نمای خداست این
کردم بسی طفیل سگان بر در تو جای
هرگز نگفتیم چه کس است از کجاست این
بر سینه می زدم ز غمت سنگ هر که دید
گفتا به عشق سنگ دلی مبتلاست این
هرگز نکردی از لب خود کام من روا
ای بی وفا به شرع وفا کی رواست این
زلف دوتاست پیش رخم گفته ای نقاب
زلف دو تا مگوی که دام بلاست این
بیگانه وار می گذری بر گدای خویش
آخر نه با سگان درت آشناست این
می زد رقیب طعنه جامی سگ تو گفت
هیچش مگو که همدم دیرین ماست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلباختگی نسبت به معشوق اشاره دارد. شاعر با بیان زیباییهای معشوق، او را به طلوع صبح و آیینه جمال خدا تشبیه میکند. او از عشق و دردهایی که به خاطر این عشق متحمل شده صحبت میکند و به وفاداری معشوق شک میکند. شاعر به زلفهای معشوق اشاره میکند و از غم و ناراحتیهایی که تجربه کرده است میگوید. در نهایت، به احساس تنهایی و بیگانگی با معشوق اشاره میکند و در آخر به دوستی دیرین با معشوق و همدلی با او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نمایش چهرهات را کنم که مانند سپیدهدم زیباست، این آینه هویدا کننده جمال خداست.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و برای نزدیک شدن به تو، خود را به شخصیتها و افراد مختلفی شبیه کردهام. اما هرگز نگفتهایم که چه کسی هستیم و از کجا آمدهایم.
هوش مصنوعی: من از شدت غم به سینهام میزدم و هر کسی که این را میدید، میگفت که این شخص به خاطر عشق دلی سنگی و بیرحم شده است.
هوش مصنوعی: تو هرگز از لب خود کام مرا برآورده نکردی، ای بی وفا! در نظر اصول وفا، آیا چنین رفتاری درست است؟
هوش مصنوعی: زلفهای تو دو دسته است و زیباییاش به چهرهام افزوده، اما به من بگویید که چرا این نقاب از زلفهای دوگانه را نمیگویی، در حالی که میدانی این کار میتواند مرا در دام مشکلات بیندازد.
هوش مصنوعی: تو بیتوجه و بیاعتناء از کنار گدای خودت عبور میکنی، در حالی که سگهای درت به تو آشنا هستند.
هوش مصنوعی: رقیب به من طعنه میزد و از جام من انتقاد میکرد، اما من به او گفتم هیچ چیزی نگو، چون این جام همدم قدیمی ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این
اشکم روان شدست، ز عین عناست این
در خویش ره نداد دلم هیچ صورتی
غیر خیال دوست که گفت آشناست این؟
عمریست تا نشستهام ای دوست بر درت!
[...]
گفتا نبی بخلق که دست خداست این
دست خدا بود که بمنبر بپاست این
حلال مشکلات بارض و سماست این
سر حلقه رسل غرض از اولیاست این
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.