شمارهٔ ۷۴۴
کشیده بود مه از حسن سر به چرخ برین
چو دید روی تو آمد ز آسمان به زمین
ز دیده بس که نگین های لعل ریخت گرفت
گدای تو همه روی زمین به زیر نگین
کمین چشم تو را بنده ایم بهر خدای
مپوش چشم عنایت ز بندگان کمین
شمیم زلف تو شد همدم نسیم شمال
ز رشک نافه به صحرا فکند آهوی چین
ز خود روم چو تو آیی و حال من بینی
وگر زمن نشود باورت بیا و ببین
منم به میکده عشق گشته مفلس و عور
نه جان به جای نه جانان نه دل به دست نه دین
مبین حقارت جامی که در هوای قدت
همای همت او طائری ست سدره نشین
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...