ندارم وقت گل طاقت که بی تو روی گل بینم
همه دامان گل چینند و من دامان ز گل چینم
نشسته دوستان در پای گل من هم هوس دارم
که در پای گلی بنشانمت پیش تو بنشینم
همی روبم به مژگان راه تو باشد هواخواهی
پس از خواب اجل زین خاک سازد خشت بالینم
زکات حسن خود گویند می بخشی به مسکینان
ببخشا اندکی جانا که من بسیار مسکینم
چو مرغ نیم بسمل می طپم از شوق تیغ تو
خدا را دست رحمت برگشا از بهر تسکینم
مرا جز عشق و رسوایی و قلاشی نمی باید
رو ای ناصح تو می باش آنچه می خواهی که من اینم
مگو شرح سرشک خود مکن در هر غزل جامی
کزین خونابه دارد رنگ معنی های رنگینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عمیق عاشقانه و مظلومیت را بیان میکند. شاعر از بیتابی و اشتیاقش برای دیدار معشوق صحبت میکند و میگوید که نمیتواند بدون او به زیباییهای گلها نگاه کند. او از دوستانش میگوید که در کنار گلها نشستهاند و خود نیز آرزو دارد در کنار گل معشوق خود بنشیند. شاعر از درد و رنجی که عشق برایش به همراه دارد، سخن میگوید و از دلسوزی و رحمت خداوند درخواست میکند. او خود را در برابر عشق ناتوان و مسکین میداند و بر این باور است که جز عشق و رسوایی، چیز دیگری نمیخواهد. در نهایت، او به ناصح میگوید که از درد و غم خود صحبت نکند، زیرا اینها جزئی از وجود اوست.
هوش مصنوعی: من از نظر روحی قادر نیستم با زیباییهای گلها بدون تو مواجه شوم. همه اطرافیانم به جمعآوری گلها مشغولند، اما من خودم به جمعآوری احساسات و یادهایی از تو پرداختهام.
هوش مصنوعی: دوستان در کنار گل نشستهاند و من نیز آرزو دارم که در کنار گلی بنشینمت تا پیش تو بنشینم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من با مژگان خود به دنبال راهی برای رسیدن به تو هستم. پس از خواب مرگ، این خاک را برای ساختن بالینی برای خودم آماده میکنم.
هوش مصنوعی: میگویند که زیباییات را با بخشیدن به نیازمندان نشان میدهی، اما ای دوست، مقداری از زیباییات را ببخش، زیرا من بسیار نیازمندم.
هوش مصنوعی: من مانند پرندهای نیمه جان از شوق تیغ تو میلرزم، ای خدا، دست رحمتت را برای تسکین من بگشا.
هوش مصنوعی: من فقط به عشق و رسوایی و شیطنت احتیاج دارم. ای موعظهکننده، تو میتوانی هر چیزی که میخواهی باشی، چون من همینطور هستم.
هوش مصنوعی: نمیخواهم در هر شعری توضیح دهم که چرا اشکهایم را میزنم. من بیآنکه بگویم، در خاموشی خود رنگ و معناهای زیبایی دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
[...]
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
[...]
چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
که سیری نیست از رویت مرا چندان که میبینم
به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان
نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم
شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو
[...]
تو را ای ماه مهرافروز چندانی که میبینم
نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم
مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن
مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم
گریبان میدرم چون گل به بوی سنبل زلفت
[...]
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.