گنجور

 
جامی

با غم و درد تو کنم دمبدم

شکر که بالشکر تدوم النعم

صبر کم و محنت و اندوه پر

کم صبر العاشق فی الهجر کم

پیش دهانت عدم است آب خضر

با لب لعل تو دهان کالعدم

تر نشود ز اشک ترحم رخت

دور بود چشمه خورشید و نم

می کند از مهر خطت منع ما

بی خبر از نکته جف القلم

باد صبا حلقه زلفت کشید

حلقه عشاق برآمد به هم

گفته جامی که به تحسین سزاست

حسنه الله بطیب النعم

 
 
 
مولانا

ای دل صافی دم ثابت قدم

جئت لکی تنذر خیر الامم

سر ننهی جز به اشارات دل

بر ورق عشق ازل چون قلم

از طرب باد تو و داد تو

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

تا به سریر عرب آن جسم نشست

رعب عرب بر همه عالم نشست

فتنهٔ چشم آمده زان سو مدام

تیغ زبان خفته میان نیام

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ابن یمین

خاک در یار هوائی شدم

جز در او نیست در دیگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه