گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

دلا ملازم رندان دردکش می باش

به هر چه می رسد از صاف و درد خوش می باش

مکن تعلق خاطر به نقش صفحه دهر

جریده وار همی زی و ساده وش می باش

خراب ساده عذاران کج کلاهم من

رو ای ادیب تو دربند ریش و فش می باش

دو کون در نظر من یکی شد ای خواجه

تو در شمار سه و چار و پنج و شش می باش

چه غم ز منقصت صورت اهل معنی را

چو جان ز روم بود گو تن از حبش می باش

منم ز جام می ای شیخ غرق بحر حیات

تو مانده خشک زبان بر لب از عطش می باش

خلاصی از خود و از خلق بایدت جامی

ز جام پیر خرابات جرعه کش می باش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode