شمارهٔ ۴۴۹
زهی ز فتنه تو را هر طرف سپاه دگر
ز ظلم چشم تو هر گوشه دادخواه دگر
کجا روم که ز دست غمت کنم فریاد
که نیست جز تو درین ملک پادشاه دگر
چو جان دهیم ز غم غیر خار نومیدی
نروید از گل ما بیدلان گیاه دگر
گهی که بر سر راه تو منتظر باشم
مکن به رغم خدا را گذر به راه دگر
اگر چنین زند از سینه شعله آتش آه
جهان بسوزد اگر برکشیم آه دگر
حدیث شوق نهان بر تو چون کنم روشن
که جز خدای ندارم بر این گواه دگر
مکش به تیغ تغافل کمینه جامی را
چه سود از آنکه شود کشته بی گناه دگر
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...