گنجور

 
جامی

روزه چون می داری ای شیرین پسر

کز دو لب بینم دهانت پرشکر

ماه روزه گر خوری شکر چه باک

نیست روزه ماه من بر ماه و خور

مردمان در روزه و عشاق را

هر دم از دیدار تو عید دگر

روزه داران بین همه مشتاق عید

من به وصلت از همه مشتاق تر

تا دهان بستم به روزه از خدای

خواهم آن حلوای لب شام و سحر

روزه داران را نیامد ماه عید

با وجود ابروانت در نظر

هر نماز شام جامی بی لبت

می گشاید روزه از خون جگر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode