حلقه زر تا به گوشت جای کرد ای سیمبر
قامتم چون حلقه شد زین رشک و رخسارم چو زر
بست زرین حلقه ات راه خلاص از هر طرف
بر دل من چون برد مسکین از آنجا ره بدر
آن چنان از حلقه نبود گوش تو هرگز تهی
از خیالش نیست خالی چشم ارباب نظر
زر گرفت از پختگی پیش بناگوش تو گوش
سیم گو خامی مکن زین بیش و لاف از حد مبر
تا تو را زر دیده ام از حلقه بر بالای سیم
سیم بر بالای زر ریزم مدام از چشم تر
داغ بر ران سگان از حلقه باشد رسم و تو
می نهی از حلقه های خویش داغم بر جگر
نظم جامی را به وصف حلقه خود گوش کن
گرچه نبود در خور آن حلقه زر این گهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره زیبایی و جذابیت یک معشوق، که با استفاده از نماد حلقه زرین و سیم، به توصیف ویژگیهای ظاهری و تأثیر آن بر دل شاعر میپردازد. شاعر بیان میکند که حلقه زرین معشوق، او را اسیر و دلبسته کرده و زیباییاش تا حدی است که مانند حلقهای دور گوشش جای گرفته است. همچنین اشاره میکند که زیبایی معشوق نه تنها دل او، بلکه نگاه دیگران را نیز به خود جلب کرده و در او تأثیر عمیق گذاشته است. در پایان، شاعر از زیبایی حلقه خود و صفات آن سخن میگوید و آن را بینظیر میداند.
هوش مصنوعی: حلقهی طلا در گوشم جای گرفته است و ای کسی که به زیبایی من مینازی، قامت من به خاطر حسادت و زیباییم مانند حلقه شده و چهرهام مانند طلاست.
هوش مصنوعی: حلقه طلایی تو چون راهی است که من را از هر سو آزاد میکند، همانطور که یک مسکین از آن جا راهی برای رهایی ندارد.
هوش مصنوعی: هرگز گوش تو از فکر او خالی نیست و چشم کسانی که درک عمیقی دارند، همیشه به یاد اوست.
هوش مصنوعی: به دلیل تجربیات و رشد شخصیات، تو ارزش بیشتری پیدا کردهای. اکنون زمان آن رسیده که بیشتر از این ادعای نادانی نکنی و از حد خود فراتر نروی.
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را با طلا دیدهام، از حلقهام که بر بالای نقره قرار دارد، مدام اشکهای تر را بر روی طلا میریزم.
هوش مصنوعی: داغ بر ران سگها نشانهای است که به دور خود دارند و تو به من آسیب رساندهای در دل و جانم به خاطر حلقههای خودت.
هوش مصنوعی: به دقت به نظم و شعر جامی گوش بده، حتی اگر آن شعر به آن اندازه باارزش و باکیفیت نباشد که در خور حلقه زرین باشد، اما هنوز هم دارای ارزش و زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.