گنجور

 
جامی

ماه نو بر شکل جام آمد نماز شام عید

یعنی از جام طرب خالی مباش ایام عید

کرد یک بار دگر عید از مه نو جام دور

می پرستان سرخوشند امشب ز دور جام عید

خوان کم خواران ماه روزه را برداشتند

باد باقی مجلس رندان دردآشام عید

عید بر هر کس گشاد از خمکده ابواب فیض

زاهد مغرور و محرومی ز فیض عام عید

می رساند نی که ماه روزه صامت گشته بود

از لب مطرب به گوش عاشقان پیغام عید

گشته بودم خشک همچون زاهد از امساک صوم

ساخت ساقی تازه ام از رشحه انعام عید

وام کن جامی به بزم عید وجه می که هست

طوق حشمت گردن اهل کرم را وام عید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode