گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

تا دامن آن تازه گل از دست برون شد

چون غنچه دلم ته به ته آغشته به خون شد

گفتم نکنم میل جوانان چو شوم پیر

فریاد که چون پیر شدم حرص فزون شد

بگشاد صبا تاری ازان جعد مسلسل

صد خسته جگر بسته زنجیر جنون شد

از بس که مرا سوخت خط غالیه بویت

از دود دلم روی هوا غالیه گون شد

صد بار شد از عشق توام حال دگرگون

یک بار نگفتی که فلان حال تو چون شد

جان سوخت غم عشق توام شاد مبادا

آن کس که بدین ورطه مرا راهنمون شد

مرغ دل جامی که کسی را نشدی رام

در دام سر زلف تو افتاد و زبون شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode