دل با خیال آن لب میگون ز دست شد
ای عاقلان کناره که دیوانه مست شد
نتوان به کنج صبر نشستن چنین که یار
برخاست باز و فتنه اهل نشست شد
از طرف باغ ناله بلبل نمی رسد
مسکین مگر به دام گلی پای بست شد
آن بت نمود عکس رخ خود در آینه
من بت پرست گشتم و او خودپرست شد
بگذر دلا به فکر دهانش ز بود خویش
چون نیستی ست عاقبت هر چه هست شد
از تاج سلطنت سر ما گر نشد بلند
این بس که زیر پای تو چون خاک پست شد
جامی شکست شیشه تقوی و کار او
در عاشقی درست همه زان شکست شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر از عشق و دیوانگی خود سخن میگوید. او به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند که دلش را از دست داده و از عاقلان میخواهد که دور شوند زیرا او دیوانهوار عاشق شده است. شاعر میگوید که نمیتواند در سکوت و صبر بنشیند، چرا که یار دوباره در حیاتش حضور پیدا کرده و فتنهای به پا کرده است. ناله بلبل در باغ شنیده نمیشود و او به دام گل گرفتار آمده است. همچنین، گفتوگو از بتپرستی و خودپرستی به میان میآید. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که از تاج سلطنت او تنها به خاک پای محبوب بودن اکتفا کرده، و اشارهای به شکست عشق و تقوی دارد که تجربه عاشقانهاش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دل از تصور آن لب زیبای میگون به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به حالتی دیوانهوار و مستانه درآمده است. ای عقلا! شما هم خودتان را کنار بکشید و شاهد این حال و روز من باشید.
هوش مصنوعی: نمیتوان صبر کرد و به آرامش نشست در حالی که معشوق برخاسته و بار دیگر فتنه و آشوب گسترده است.
هوش مصنوعی: بلبلی که در باغ بود، از درد و دل خود چیزی نمیگوید، مگر اینکه به گلهای زیبا وابسته و گرفتار شود.
هوش مصنوعی: هرگاه آن معشوق زیبایش را در آینه من میدید، من به پرستش او مشغول میشدم و او در عوض، به خودی خود مغرور میشد.
هوش مصنوعی: ای دل، از خودت و آنچه که میگویی بگذر، زیرا در نهایت همه چیز ناپدید میشود و به سرانجامی میرسد که خود را نمیشناسی.
هوش مصنوعی: اگر سر ما از تاج سلطنت هم بلند نشود، همین که زیر پای تو مانند خاک فروتن است، برای ما کافی است.
هوش مصنوعی: شکست شیشه تقوا مانند این است که در عشق از دست رفتن اعتبار و نظم شخصیتی اوست، و تمام کارهای او در عشق به دلیل همین شکست به هم ریخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد
دست و دلش گشاده شود هرکه مست شد
تسلیم شو که جان به طپیدن نمیبرد
صیدی که در کمند بلا پای بست شد
تا آتش جمال تو مجلس فروز گشت
[...]
ساقی چه شد که جمله جهان می پرست شد
این خود چه باده بود که ذرات مست شد
این روچه روی بود که یک جلوه چونکه کرد
عالم که نیست بود از آن جلوه هست شد
هشیار کی شود بجهان تا ابد دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.