شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس بیدارانم و مؤذن شب زنده داران از کشتن من بپرهیز و خون مرا به تیغ تعدی مریز،
چرا بی موجبی خونم بریزی
که خواهی بی گنه با من ستیزی
شکال گفت: من در کشتن تو چنان یک جهت نیستم که به هیچ وجه از آن باز نایستم، خاطر خود را از اختیار بپرداختم و تو را در این صورت مخیر ساختم، اگر خواهی به یک ضربت پنجه جان تو را بستانم و اگر خواهی لقمه لقمه تو را طعمه خود گردانم!
جز به تدبیر خرد از سر خود دفع مکن
با تو شریر اگر شور و شری گیرد پیش
به تضرع مسپر راه خلاصی که به آن
از بدش گر گذرانی بتری گیرد پیش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.