مأمون غلامی داشت که ترتیب آب طهارت به عهده وی بود در هر چند روز آفتابه یا سطلی گم می شد یک روز مأمون با وی گفت: کاش آن آفتابه و سطلی که از ما می بری هم به ما فروشی گفت: همچنان کنم.
این سطل حاضر را بخر! فرمود که به چند می فروشی. گفت: به دو دینار فرمود تا دو دینار به وی دادند پس گفت: این سطل از تو در امان شد؟ گفت: آری!
سیم بر زر خریده تنگ مگیر
تا بدان نفس او بیارامد
تن به اتلاف مال ازو درده
تا به اتلاف جان نینجامد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مأمون غلامی داشت که مسئول تهیه آب طهارت بود و گاهی آفتابه یا سطل گم میشد. یک روز مأمون به او گفت که ای کاش آن آفتابه و سطلی که میبردی را هم میخریدی. غلام پاسخ داد که میتواند یکی از سطلها را بفروشد. مأمون دو دینار به او داد و سطل را خرید. پس از خرید گفت که حالا این سطل در امان است. شاعر در پایان میگوید که بهتر است انسان در وقت نیاز، به چیزهایی بیارزش تن ندهد تا به خطر انداختن جانش نرسد.
هوش مصنوعی: مأمون یک غلام داشت که مسئول تهیه آب برای طهارت بود. هر چند روز یکبار، آفتابه یا سطلی گم میشد. یک روز مأمون به او گفت: «ای کاش آن آفتابه و سطلهایی که از ما میبردی، به ما میفروختی!» و او پاسخ داد: «چنین خواهم کرد.»
هوش مصنوعی: این سطل را بخر! کسی پرسید: چند میفروشی؟ پاسخ داد: دو دینار. سپس دستور دادند که دو دینار به او بدهند. بعد پرسید: این سطل از تو در امان است؟ و او پاسخ داد: بله!
هوش مصنوعی: اگر قیمتی را به کمتر از ارزشش خریداری کردهای، نباید خودت را در تنگنا قرار دهی، زیرا با آرامش نفس او میتوانی به هدفهایی که داری برسید.
هوش مصنوعی: بدن خود را به هدر دادن مال معطل کن، تا اینکه به هدر دادن جان نرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.