چو سرچشمه فیض اسکندری
کزو بود همچون صدف گوهری
در آن کاغذی کز ارسطو رسید
بسی داروی صبر پیچیده دید
ز داروی او دفع تیمار کرد
دوای دل و جان بیمار کرد
بلی شربتی بود آن معنوی
به وی از شفاخانه عیسوی
وز آن پس یکی نامه انگیز کرد
سر نامه را عنبرآمیز کرد
به نام حکیمی که هر نیک و بد
به حکم ویست از ازل تا ابد
اگر بر درش مرگ اگر زندگیست
سرآورده در ربقه بندگیست
بود حکمت او نهان در همه
به حکمت بود حکمران بر همه
به حکم وی آیند خلق و روند
به جز حکم او حکم کس نشنوند
سکندر که بر چرخ افسر کشید
نیارست از حکم او سرکشید
به فرمان او زیست چندان که زیست
چو فرمان مرگ آمدش خون گریست
ولی گریه اش هیچ کاری نکرد
به آن آب دفع غباری نکرد
مرا گرچه بر دل نشست آن غبار
شد آن سرمه دیده اعتبار
بدیدم سرانجام کار همه
که بر چیست آخر قرار همه
مرا زین مصیبت که ناگه رسید
صد اندوه بر جان آگه رسید
دلم بود در صبر لیکن چو کوه
نجنبید ازین ماتم پر ستوه
چه امکان بود سیل انبوه را
که از بیخ و بن برکند کوه را
کسی کز غم خود بود دل گران
چرا گرید از ماتم دیگران
اگر مرگ را سازگاری کنم
ازان به که بر مرده زاری کنم
مرا خود چنین بود حال ای حکیم
که آمد خطی از تو عنبر شمیم
به هر نقطه زو نکته ای دلپسند
به هر حرف ازو صد فرح کرده بند
به جان اختر هوش ازان تاب یافت
به دل مزرع صبر ازان آب یافت
اساس خرد دید ازان محکمی
غم و محنت آورد رو در کمی
حیات ابد رشح کلک تو باد
نظام ادب نظم سلک توباد
چو آن نامه غم به پایان رساند
نم حسرت از چشم گریان فشاند
وز آن پس یکی لحظه خندان نزیست
کنم قصه کوتاه چندان نزیست
نه او زیست جاوید نی ما زییم
کمینگاه مرگیم هر جا زییم
مکن هستی جاودانی هوس
که این خاصه کردگار است و بس
بیا ساقیا کان که فرزانه است
زده دست در دست پیمانه است
چو آرد غم مرگ بر دل شکست
نگیرد کسی غیر پیمانه دست
بیا مطربا تا ز چنگ سپهر
ببریم چون بخردان تار مهر
که آخر اجل تیغ خواهد کشید
به ناخواست این رشته خواهد برید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فلسفه زندگی و مرگ است. شاعر به حکمت ارسطو و تأثیر آن بر زندگی مردم اشاره میکند و میگوید که همه چیز تحت حکم اوست. سکندر، به عنوان یک پادشاه بزرگ، نیز نمیتواند از حکم او سرپیچی کند و حتی در برابر مرگ گریه میکند، اما در نهایت این گریه تأثیری ندارد. شاعر خودش را در برابر مصیبتها و اندوه زندگی توصیف میکند و به صبر خود اشاره میکند. او میفهمد که مرگ inevitability است و از آن نمیتوان فرار کرد. در آخر، به استقبال زندگی و نوشیدن شراب میپردازد و به این نتیجه میرسد که زندگی گذراست و باید از لحظاتش بهره برد، زیرا تنها خداوند جاودانه است.
هوش مصنوعی: چنان که منبع نعمت و بخشش اسکندر است که از آن همچون صدف، مرواری میروید.
هوش مصنوعی: در آن ورقهای که از ارسطو به دست آمده، دید که چندین راهکار برای صبر و تحمل درد و رنج وجود دارد.
هوش مصنوعی: داروی او بهبود میبخشد و درد دل و جان بیمار را درمان میکند.
هوش مصنوعی: بله، آن نوشیدنی معنوی از بیمارستان مسیحی به او بود.
هوش مصنوعی: پس از آن، کسی نامهای نوشت و سر نامه را با عطر خوشبو آغشته کرد.
هوش مصنوعی: به نام شخصی که هر خوبی و بدی بر اساس فرمان اوست، از آغاز تا پایان دنیا.
هوش مصنوعی: اگر در مقابل درهای او مرگ باشد یا زندگی، من همچنان دربند او هستم و این بندگی را برگزیدهام.
هوش مصنوعی: خداوندی که حکمت او در همه چیز پنهان است، در حقیقت، بر همه موجودات حکمرانی و اداره میکند.
هوش مصنوعی: به دستور او مردم میآیند و میروند، و هیچکس جز او به هیچ دستوری توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: سکندر، که تاج و تختش بر آسمان بود، هرگز به خود جرأت نداد که از دستورات او سر پیچی کند.
هوش مصنوعی: او تا زمانی که زندگی کرد، مطابق با دستورات خدا زندگی کرد و هنگامی که فرمان مرگ به او رسید، به شدت اندوهگین و دلتنگ شد.
هوش مصنوعی: اما اشک او نتیجهای نداشت و نتوانست گرد و غبار را از روی آب پاک کند.
هوش مصنوعی: اگرچه آن غبار بر دل من نشسته، اما آن سرمهای که بر دیدهام است، نشانه اعتبار و ارزش من است.
هوش مصنوعی: دیدم در نهایت نتیجه کار همه افراد چه خواهد بود و در نهایت همه به چه نقطهای میرسند.
هوش مصنوعی: به من این مصیبت ناگهانی رسید و دلی از اندوه سنگین بر من فشار آورد.
هوش مصنوعی: دل من در حالتی از صبر بود، اما مانند کوهی در برابر این حزن و اندوه بیپایان حرکت نکرد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان تصور کرد که سیل گستردهای بتواند کوه را از ریشه و اساس خود جدا کند؟
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر غم خودش دلش Heavy و ناراحت است، چرا باید برای اندوه دیگران هم گریه کند؟
هوش مصنوعی: اگر بتوانم با مرگ کنار بیایم، بهتر است که به جای گریه و سوگواری بر فردی که فوت شده، به پذیرش آن بپردازم.
هوش مصنوعی: من حالتی داشتم که وقتی نامهای از تو، که عطری خوش مانند بوی عنبر داشت، به دستم رسید.
هوش مصنوعی: در هر نقطه از او نکتهای خوشایند وجود دارد و از هر کلمهاش میتوان صد شادی و شگفتی برداشت کرد.
هوش مصنوعی: با جان ستاره، هوش و هوشمندی به دست میآید و دل، در نتیجهی تحمل و صبر، از آب زراعت بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: عقل بر این حقیقت مینگرد که غم و سختی، اساس قوی و محکمی دارند و انسان را به سوی کمی و کاهش میبرند.
هوش مصنوعی: زندگی جاویدان برای تو باشد، ای نگاشتهی نیکو و مرتب، و روش و سلوک تو برای همیشه پایدار بماند.
هوش مصنوعی: وقتی آن نامهی غم به پایان رسید، اشک اندوه از چشمان کسانی که گریه میکردند، جاری شد.
هوش مصنوعی: پس از آن، برای لحظهای هم نتوانستم خندیدن را فراموش کنم و از آن زمان، قصهای کوتاه و سریع را هم نتوانستم به پایان برسانم.
هوش مصنوعی: نه او زندگی جاودانی دارد و نه ما، هر کجا که باشیم، در واقع در کمین مرگیم.
هوش مصنوعی: به دنبال زندگی ابدی و بیپایان نباش، زیرا این فقط ویژه خداوند است و هیچکس دیگری قادر به آن نیست.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، هرچند که حکمت و دانش داری، دستت را در دست آن پیمانه بگذار و با می بیاور.
هوش مصنوعی: زمانی که غم مرگ به دل انسان فشار میآورد، تنها دستتکانهایی که از پیمانه به وجود میآید، میتواند دل را آرام کند. هیچکس دیگر نمیتواند آن را راحت کند.
هوش مصنوعی: ای مطرب، بیا تا با صدای دلنوازت از دشواریها و غمهای دنیا فرار کنیم، درست مانند حکیمانی که با عشق و محبت به زندگی نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی فرا خواهد رسید که مرگ به ناگاه به سراغ انسان خواهد آمد و این پیوند زندگی را قطع خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.