حکیمی دگر گفت کان کامگار
به دانشوری در جهان نامدار
زمین را که کشور به کشور گرفت
به تیغ زراندود چون خور گرفت
جهان همچو او پادشاهی نداشت
ولی دولت او بقایی نداشت
ز ناگه چو ابری رسید و گذشت
ازو چند قطره چکید و گذشت
نه در سایه اش خفته ای خواب کرد
نه از قطره اش تشنه ای آب خورد
چنان رفت کز وی اثر هم نماند
اثر خود چه باشد خبر هم نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.