حکیمی دگر گفت کان کامگار
به دانشوری در جهان نامدار
زمین را که کشور به کشور گرفت
به تیغ زراندود چون خور گرفت
جهان همچو او پادشاهی نداشت
ولی دولت او بقایی نداشت
ز ناگه چو ابری رسید و گذشت
ازو چند قطره چکید و گذشت
نه در سایه اش خفته ای خواب کرد
نه از قطره اش تشنه ای آب خورد
چنان رفت کز وی اثر هم نماند
اثر خود چه باشد خبر هم نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، حکیمی درباره یک پادشاه موفق و نامدار صحبت میکند که با ثروت و دانش خود به قدرت رسیده است. او مانند خورشیدی درخشان بود که سرزمینها را تسخیر کرد، اما به ناگاه از بین رفت و هیچ نشانهای از او باقی نماند. مردم نه از سایه او بهرهای بردند و نه از نعمتهایش استفادهای کردند. در نهایت، او به سرعت رفت و هیچ اثری از خود در این دنیا نهاد.
هوش مصنوعی: حکیمی دیگر گفت که انسان موفق و پیروز، به خاطر دانش و علمش در دنیا شناخته شده است.
هوش مصنوعی: زمین را مانند تکهای طلا که به خوبی جلا داده شده باشد، در دست خود گرفته است و به زیبایی و انوار خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس مانند او قدرت و سلطنت نداشت، اما حکومت و حکومتداری او پایدار نماند.
هوش مصنوعی: ناگهان مانند یک ابر آمد و پس از کمی بارش، دوباره رفت و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: تو در کنار او خواب آرامی نداشتهای و از محبت او نیز سیراب نشدهای.
هوش مصنوعی: او به قدری به سرعت رفت که هیچ نشانهای از او باقی نماند؛ حالا دیگر هیچ خبری از او هم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.