بخش ۱۵ - داستان آفتاب دولت فیلقوس به سر دیوار رسیدن و آیینه اسکندری را در مقابله آن داشتن و فروغ آن را در وی دیدن و سلطنت رابه ربقه تصرف وی در آوردن و از استاد وی ارسطو طلب وصیت کردن
سکندر چو ز آلایش جهل پاک
شد از علم یونانیان بهره ناک
ز ناسازی روزگار شموس
نگونسار شد دولت فیلقوس
درین شش جهت کارگاه خیال
مزاجش بگشت از حد اعتدال
درین وحشت آباد پر قال و قیل
به گوش آمدش بانگ طبل رحیل
فرستاد پیش ارسطو کسی
ستایشگری کرد با او بسی
بدو گفت کای کوه فر و شکوه
سردین پرستان دانش پژوه
مرا بازوی عمر سستی گرفت
تنم کسوت نادرستی گرفت
بیا زود همراه شاگرد خویش
پذیرنده کرد و ناکرد خویش
که بر کار عمر اعتمادی نماند
وز این بند امید گشادی نماند
کمین کرد بر جان کمند اجل
به سر برد میدان سمند امل
ارسطو چو زین قصه آگاه شد
به آن قبله ملک همراه شد
رخ آورد در خدمت فیلقوس
سرافراخت از دولت پایبوس
ملک فیلقوس آن شه سرفراز
به روی سکندر چو شد دیده باز
حکیمان آن ناحیت را بخواند
طفیل سکندر به مجلس نشاند
بفرمود تا از پی آزمون
بپرسندش از مشکلات فنون
ز هر نکته کردند او را سؤال
برون آمد از عهده قیل و قال
به انصاف گردن برافراشتند
به تحسین او بانگ برداشتند
که شاها سکندر همه بخردیست
دلش روشن از پرتو ایزدیست
نمانده ست هیچ آرزو در دلش
که نبود ز دانشوری حاصلش
بر آن کس هزار آفرین بیش باد
که بر وی در گنج حکمت گشاد
جهان را ز بی حکمتی نیست بیم
چو باشد در او حاکم اینسان حکیم
ز حکمت نزاید به جز عدل و داد
ز حکمت چه امکان ظلم و فساد
چو شد واقف حال او فیلقوس
بر اهل ممالک چه روم و چه روس
دگرباره دادش به شاهی رواج
بدو کرد تسلیم اورنگ و تاج
همه سرکشان خاک راهش شدند
سلاح آوران سپاهش شدند
وز آن پس در آن پیر حکمت شناس
رخ آورد و کرد این مراد التماس
که ای گنج حکمت قلم تیز کن
خردنامه ای از نو انگیز کن
که اسرار شاهی بدان در بود
قلاووز راه سکندر بود
به هر کار کآرد درین عرصه روی
نخستین از آنجا شود بهره جوی
گر آن کار باشد به وفق خرد
به پای کفایت بدان پی برد
وگرنه بدارد ازان کار دست
کند بر سریر فراغت نشست
ارسطو چو بشنید آن سر نغز
تهی خامه را داد از اندیشه مغز
به نام خدای اول آغاز کرد
وز آن پس خردنامه ای ساز کرد
همه شرح حکم الهی در او
همه بسط دستور شاهی در او
سراسر صلاح معاد و معاش
ز بدکاری مفسدان دور باش
چو آن طرفه نامه به عنوان رسید
تک و پوی خامه به پایان رسید
دل فیلقوس از غم آزاد شد
وز آن خوش رقم خاطرش شاد شد
برآمد ز وی همره جان دمی
وز آن دم به خون غرقه شد عالمی
ازین غم دلی کو زبون نیست نیست
ز تیغ اجل غرق خون نیست نیست
خردمند را زان جگر خون بود
که هر لحظه گیتی دگرگون بود
گهی مرگ باشد گهی زندگی
گهی پادشاهی گهی بندگی
پدر را کند جا به تخته ز تخت
پسر را کند زان جگر لخت لخت
پسر را برد از قبا در کفن
پدر را زند چاک در پیرهن
خوش آن زیرک مغز بین زیر پوست
که از مرگ هر کس چه دشمن چه دوست
نیارد به دل جز غم خویشتن
ندارد به جز ماتم خویشتن
نه از مردن خصم خرم شود
نه از ماتم دوست در هم شود
بود از غم خویش دردیش خاص
که از دشمن و دوست باشد خلاص
بیا جامی از این و آن در گذر
وز این دار و گیر جهان درگذر
پی دوستان سوکداری مکن
ز خون جگر اشکباری مکن
مبین مرگ بدخواه را برگ خویش
به یاد آر ازان نوبت مرگ خویش
ز آیینه ات زنگ غفلت زدای
به هر نیک و بد چشم عبرت گشای
نگویم که بر نیک و بر بد گری
ببین مرگ ایشان و بر خود گری
غم دور و نزدیک چندین مخور
کس از تو به تو نیست نزدیکتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به داستان سکندر و ملاقات او با ارسطو و فیلقوس میپردازد. سکندر پس از پاک شدن از جهل، از دانش یونانیان بهرهمند میشود و تصمیم میگیرد تا با ارسطو ارتباط برقرار کند. او درباره مشکلات و چالشهای زندگی خود صحبت میکند و از ارسطو درخواست میکند که خردنامهای بنویسد تا اسرار حکومتی و راههای درست عمل کردن را برای او توضیح دهد. ارسطو نیز به این درخواست پاسخ مثبت میدهد و خردنامهای تهیه میکند که حاوی اصول و قوانین الهی و حکومتی است. در این میان، فیلقوس، که حاکم آن دوران است، از او تمجید میکند و سرانجام سکندر را در عرصه حکمرانی تأیید میکند.
در ادامه، متن به فلسفه زندگی اشاره میکند و بیان میدارد که مرگ و زندگی ناگزیرند و انسان باید به غم خود توجه کند و از غفلت بپرهیزد. این پیام بهنوعی دعوت به عبرت گرفتن از مرگ و تلاش برای شادی در زندگی است.
هوش مصنوعی: سکندر وقتی که از آلودگی جهل پاک شد، از دانش یونانیان بهرهای نبرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ناهمگونی و مشکلات زمانه، سرنوشت فیلقوس به سوی بدبختی و ناکامی پیش رفت.
هوش مصنوعی: در این شش جهت، کارگاه خیال او از حالت تعادل خارج شده است.
هوش مصنوعی: در این بیابان خالی و شلوغ، صدای طبل حرکت caravan به گوشش رسید.
هوش مصنوعی: کسی به پیش ارسطو فرستاده شد که او را بسیار ستایش کند.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای کوه پر از عظمت و شکوه، تویی که علم و دانش را میپرستی.
هوش مصنوعی: زمان به من زحمت و رنج داد و جسمم دچار مشکلات و نواقص شد.
هوش مصنوعی: بیا زود با شاگرد خود همراه شو و از کارهای انجام شده و نشدهات پذیرش داشته باش.
هوش مصنوعی: در زندگی و عمر آدمی، دیگر هیچ اعتمادی باقی نمیماند و از این وابستگی به امیدها نیز خبری نیست.
هوش مصنوعی: مرگ به آرامی در کمین نشسته و فرصت را برای گرفتن جان انسانها غنیمت میشمارد، در حالی که امیدها و آرزوهای او به مانند اسبی در میدان زندگی در حال دویدن است.
هوش مصنوعی: وقتی ارسطو از این ماجرا باخبر شد، به سمت آن پادشاهی که مورد احترام بود، گرایش پیدا کرد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای او در درگاه فیلقوس نمایان شد، و از نعمت و رفاه زیادی برخوردار گردید.
هوش مصنوعی: ملک فیلقوس که پادشاهی بزرگ و برجسته است، وقتی که به سکندر نگاه کرد، چشمانش به روی او باز شد.
هوش مصنوعی: حکیمان آن منطقه را جمع کرد و به نشستن در مجلس سکندر دعوت کرد.
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا از او درباره دشواریهای حرفه و هنرهای مختلف سوال کنند.
هوش مصنوعی: هر جا سوالی از او میکردند، به خوبی از عهده بحثها و جدلها برمیآمد.
هوش مصنوعی: آنها به عدالت احترام گذاشتند و در ستایش او ندا سر دادند.
هوش مصنوعی: سکندر، که نماد حکمت و خردمندی است، دلش به نور الهی روشن است.
هوش مصنوعی: در دل او هیچ آرزویی باقی نمانده است، زیرا آنچه از دانش کسب کرده، تمام خواستههایش را برآورده کرده است.
هوش مصنوعی: بر آن کسی که در دریای دانایی، گنجینهای ارزشمند را گشوده است، هزاران درود و ستایش نازل باد.
هوش مصنوعی: در این دنیا وقتی که حکیمی با درایت و دانش باشد، نیازی به ترس از بینظمی و بیحکومتی نیست.
هوش مصنوعی: از دانش و خرد، تنها عدالت و انصاف به وجود میآید. اگر حکمت واقعی وجود داشته باشد، چگونه میتواند ظلم و فساد را به بار آورد؟
هوش مصنوعی: وقتی فیلقوس از وضعیت او آگاه شد، بر مردم سرزمینها، چه رومی و چه روسی تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: او دوباره سلطنت را به پادشاهی بازگرداند و به او تسلیم شد، به طوری که تاج و تخت را به دست گرفت.
هوش مصنوعی: همه افرادی که نافرمان و سرکش بودند، تبدیل به یاران و مدافعان او شدند و به او کمک کردند.
هوش مصنوعی: سپس در آنجا، آن فرد سالخورده و عاقل ظاهر شد و خواستهاش را مطرح کرد و درخواست کرد.
هوش مصنوعی: ای گنجینهٔ دانش، قلم را تیز کن و کتابی جدید بنویس.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اسرار و رازهای پادشاهی در اختیار کسانی است که به آن راه دسترسی دارند و این افراد میتوانند به مانند سکندر، فرمانروایی کنند و بر دنیا تسلط یابند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این میدان کاری انجام دهد، از همان نقطه شروع به بهرهبرداری و استفاده میرسد.
هوش مصنوعی: اگر آن کار مطابق با خرد و عقل باشد، به درستی و شایستگی آن پی خواهند برد.
هوش مصنوعی: اگر او از آن کار دست بکشد، روی آرامش و آسایش خواهد نشست.
هوش مصنوعی: وقتی ارسطو آن حرف زیبا و دلنشین را شنید، قلمش را به دست گرفت و از تفکر و اندیشهاش نوشت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که شاعر کار خود را با نام و یاد خدا شروع کرد و پس از آن، اثر معنوی و فکری خود را خلق کرد.
هوش مصنوعی: تمامی توضیحات و احکام الهی در وجود او جمع شده است و همهی دستورات سلطنت در او بهخوبی تبیین شده است.
هوش مصنوعی: تمامی خوبیها و سعادت در زندگی و زندگی پس از مرگ، در دوری از اعمال ناپسند و فساد به دست میآید.
هوش مصنوعی: وقتی نامهی شگفتآور به دستم رسید، نوشتن آن به پایان رسید و قلم در تکاپو بود.
هوش مصنوعی: دل فیلقوس از غم رهایی یافت و به خاطر آن، احساس شادمانی کرد.
هوش مصنوعی: از او روحی برخواست و لحظهای بعد، جهانی در خون غلتید.
هوش مصنوعی: این دل که پر از غم است، زبانی برای بیان احساستش ندارد و از تیغ مرگ، آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: عقل و فهم کسی که دانا و خردمند است، از این واقعیت رنج میبرد که دنیای اطرافش هر لحظه تغییر میکند.
هوش مصنوعی: در زندگی، گاهی انسان با مرگ روبرو میشود، گاهی هم زندگی میکند. بعضی اوقات در مقام پادشاهی قرار میگیرد و گاهی در موقعیت بندگی و servitude.
هوش مصنوعی: پدر از جای خود برمیخیزد و به تخت پسر منتقل میشود، در حالی که پسر از آن میکشد و خود را عریان و بیپوشش میبینید.
هوش مصنوعی: پسر پدرش را در قبا و کفن دید و دچار افسردگی شد، به طوری که لباس پیرهنش را پاره کرد.
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که با درک عمیق خود به عمق مسائل نگاه میکند و از مرگ هر فرد، چه دشمن و چه دوست، درس عبرت میگیرد.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز غم خودش در دل ندارد و هیچ چیزی به جز حزن و اندوه خود را احساس نمیکند.
هوش مصنوعی: نه خوشحال میشود از مرگ دشمن و نه به خاطر بیتابی دوست تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که از درد و غم خود رنج میبرد، به جایی رسیده است که دیگر نه از دشمن خود هراسی دارد و نه از دوستش.
هوش مصنوعی: بیا یک لیوان از این دنیا و آن دنیا بیاشامیم و از مشکلات و مسائل زندگی عبور کنیم.
هوش مصنوعی: برای دوستانت نگران نباش و خودت را بیخود نکن، از درد و رنج خودت زیاد اظهار ناراحتی نکن.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که مرگ دشمنان را فراموش نکنی، و به این خاطر همیشه به خاطر داشته باش که خودت هم روزی خواهی مرد.
هوش مصنوعی: از آینه وجودت غفلت را دور کن و با دیدن هر خوب و بد، عبرتی برای خود بگیر.
هوش مصنوعی: نگویم که به خوبی و بدی دیگران توجه کن، بلکه به مرگ آنها بگری و بر خودت هم بگری.
هوش مصنوعی: غم و اندوه دور و نزدیک را برای خودت بیش از حد نخور، چون هیچکس به تو نزدیکتر از خودت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.