ای غمت شادی دولتمندان
لب امید به یادت خندان
باد یک شمه ز لطفت گفته
باغ را غنچه دل بشکفته
می گشایی به سر انگشت کرم
از جبین ها گره غصه و غم
بستن از توست و گشادن از تو
خاستن از تو فتادن از تو
تا در خلق نبندی بر ما
فتح بابی نپسندی بر ما
جامی اکنون ز خود و خلق نفور
خواهد از تو شرف فر حضور
تیز بین ساز بدانسان بصرش
که تو باشی همه جا در نظرش
هیچ چیزش ز تو مانع نشود
جز به دیدار تو قانع نشود
همه جا از همه رو در همه کس
جلوه نور تو را بیند و بس
نفرت او ز همه کم گردد
الفتش با همه محکم گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.