گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

ایّام دلم گرچه به غم می گذرد

بر فرق سرم پای ستم می گذرد

شادی به من سوخته کم می گذرد

فی الجمله چنانک هست هم می گذرد

مجد همگر

در عشق تو عمرم به ستم می گذرد

روزم همه در محنت و غم می گذرد

ایام جمال تو و دور غم من

شکر است که با اینهمه هم می گذرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه