بگشت گونه باغ از نهیب باد خزان
بیر باد خزان برگ شاخ و رنگ رزان
نماند قوت آذر ز سطوت آذر
برفت آب ریاحین ز صدمت آبان
بباغ تاسپه برد تاختن کردست
شدند منهزم از باغ لشگرنیسان
مگر که باغ باقطاع زاغ کردستند
ازانکه رخت بدر برد بلبل از بستان
چو زاغ برفکند طیلسان و خطبه کند
هزار دستان را چیست به زطی لسان
ازان همی نزند سرو دست کاندر باغ
هزار دستان برگل نمیزند دستان
چو عرصه گاه قیامت شدست ساحت باغ
که مرغ خامش گشت و درخت شد عریان
ز برک گشت زمین همچو رو یعاشق زرد
ورق ز شاخ درختان چو نامه ها پران
دل هوا مگر از جور چرخ سردشدست
و گرنه اشک چه بار دزدیده ها چندان
مگر که باد خزانی بباغ ضرابست
که آفتابش کوره است و آبدان سندان
که چون درست مکلس شدست برگ درخت
که چون سبیکه نقره ببسته آب روان
و گرنه سیمگری داند ابراز چه سبب
همی فشاند نقره چو سونش سوهان
کلاه لاله که بربود و تاج نرگس کو
قبای غنچه که بر کند و پاره کرد چنان
درخت ا زچه برهنه نشست در مه دی
که در تموز همیداشت جامه الوان
چو خنده آید از زعفران چه معنی کابر
ز زعفران که بباغست میشود گریان
عجب نباشد اگر خشک گشت شاخ درخت
که چون نمک همه کافور مینهد بر خوان
مگر ز سرما گشتست روی چرخ کبود
مگر ز برف ببستست راه کاهکشان
ببین که ماه ز سرما چگونه میلرزد
ببین که پروین بر هم همی زند دندان
بخر گه اندر بنشین ز بامداد اکنون
بخواه پیش و برافروز گوهری خندان
مهیب و تند و سرافراز و تیز گردنکش
لهیب و بددل و بی تاب و سرکش و فتان
لطیف جرمی نازک تنی سبک روحی
که مرگ او همه ساله بود ز خواب گران
زمانه سیرت و گردون نهیب و دریا جوش
زمین گذار و زمان فعل و آسمان جولان
چو آفتاب جهانسوز و همچو اختر شوخ
چو روزگار لجوج و چو چرخ بی فرمان
چو برق تیغ زن و چون اثیر صاعقه بار
چو ابر سوی هوا سرکش و چو باد دوان
درخت افکن و خارا گذار و آهن سوز
سپهر گردش و گیتی گشای و قلعه ستان
اساس دوزخ نمرود و باغ ابراهیم
دلیل منزل تکلیم موسی عمران
براو حرارت و صفر اشدست مستولی
دلیلش آنکه مر او را سیاه گشته زبان
اگر نه خشم گرفتست چیستش صفرا
و گرنه ترس زد او را ز چیستش یرقان
بکوه ماند اگر کوه زعفران روید
بابرماند اگر ابر زر دهد باران
چو کوه کوه عقیق و چو توده توده زر
چو پاره پاره روح و چو رشته رشته جان
ز عکس او همه روی هوا پر از لاله
ز جرم او همه روی زمین نگارستان
سپید و زرد بهم در چو نرگس سرمست
سیاه و سرخ بهم در چو لاله نعمان
ازوست تاج سر شمع و نور چشم چراغ
بدوست رونق خرگاه و زینت ایوان
بدو بود بهمه حال نازش زردشت
وزاو بود بهمه وقت قبله دهقان
بشکل همچو درختیست فرع او همه مشک
بشبه همچون کوهیست اصلش از مرجان
پدید ازو شده غش و عیار هر دینار
عیان ازو شده رد و قبول هر رفرمان
گهی چو تیغ کز آهن بود نیام او را
گهی چو لعل که از سنگ باشدش زندان
نشان معجز موسی همیدهد ا زخویش
که از نخست عصا بود و پس شود ثعبان
گر اوست اصل حرارت چراست بی سببی
بسان مردم مفلوج سال و مه لرزان
ز سرکشی سوی بالا کند همیشه سفر
عجب مدار که ظاهر شود بر او خفقان
شعاع جرم لطیفش میان ظلمت دود
نشان جان فرشته است در تن شیطان
بطبع گرم و بپایه بلند چون خورشید
بچهره زرد و بجامه سیاه چون رهبان
غرور داده مرابلیس را گه اناخیر
خلاص کرده سیاوش را گه بهتان
چو آز هر چه خوردبیش هست گرسنه تر
عجبتر آنکه ز خوردن نمیشود عطشان
بگرد عارض نورانیش ترا کم دود
چو زلف تافته برگرد عارض جانان
چو سند روسین شاخی ز باد در حرکت
چو کهرباگون کوهی ز زلزله جنبان
بفعل همچو سپهر اندر او مضرت و نفع
بجرم همچو مه اندر فزونی و نقصان
گهی چو دونی افتاده در بن تونی
گهی چو شاهی در صدر صفه دیوان
د راو گهر بنماید ز خویشتن یاقوت
بدو هنر بنماید عبیر و عنبر و بان
گهی ز دود سیاهی چو زنک یافته تیغ
گهی ز تیزی وحدت چو آب داده سنان
برنگ همچو گلست و همیشه خار خورد
بشبه هست چو لعلی همیشه مشک افشان
ازو نعامه تنقل کند بصحرا بر
وز او سمندر رقص آورد بهندستان
همیشه در تبلرزست و میخورد همه چیز
ازان سبب که مر اورا ز احتماست زیان
مگر که تعزیت خویشتن بداشت ازانک
نهاد بر سر خاکستر و نشست در آن
ازوست مایه ارواح و ماده انوار
وز اوست جنبش حیوان و قوت ارکان
عزیز همچو حیات و مهیب همچو اجل
شریف همچون عقل و لطیف همچون جان
چو وهم دانا تیز و چو طبع زیرک تند
چو رای پیر قوی و چه بخت خواجه جوان
در او نهاده بدنیا خدای نفع و ضرر
بدو بود گه عقبی عقوبت ا زیزدان
برادریست مر او را بخانه در دشمن
بجان چو فرصت یابد نمیدهش امان
گهی ز آهن پیراهنی کند چو زره
که فرجه ها بود اندر میان پودش و تان
هزار پاره شده پیرهن بدان تن زرد
چنانکه بر تن بیمار جامه خلقان
گهی زآهن حصنی کند ولی بی سقف
پر از دریچه و روزن چو خانه ویران
ز پنجره رخ رخشان او بدان ماند
که هست روی مهی ا زدریچۀ تابان
گه از قناعت سازد غذای خویش از خود
گهی ز حرص و شره لقمه کرده کوه کلان
مگر که صنعت اکسیر نیک میداند
ز بس قراضه که بیرون فشاند او ز دهان
ز کیمیاست زر او بلی ازین معنیست
که چون ز بوته برنشد ازو نماند نشان
ز دست مادر او را پدرش یک بوسه
پدید گشته ازان بوسه در زمان زایشان
بزاد حالی و در مسند سیاه نشست
چنانکه خواجه آزادگان و در صدر جهان
بزرگ مفتی اسلام رکن دین مسعود
که مثل او ننماید فلک بصد دوران
زمانه فعل و زمین حلم و آسمان رفعت
قضا نفاذ و قدر قدرت و ستاره توان
بلند همت صدری که باسخای کفش
نمانده درویش اندر جهان کسی جز کان
گران رکابی ا زحلم او گرفت زمین
سبک عنانی از عزم او ربود زمان
زهی سپهر ترا زیر پای همچو رکاب
زهی زمانه ترا زیر دست همچو عنان
توئی که نام تو گشتست زینت دفتر
توئی که مدح تو گشتست زیور دیوان
خجل شدست زرای تو شعله خورشید
نهان شدست زشرم تو چشمه حیوان
شدست عدل تو مردیو ظلم را یاسین
شدست جود تو مر درد فقر را درمان
نسیم لطیف تو بر دوست رایت دولت
سموم قهر تو بر خصم آیت خذلان
کمینه شعله زرای تو چشمه خورشید
نخست پایه ز قدر تو تارک کیوان
زمین بلرزد بر خویش اگر تو گوئی هین
فلک باستد بر جای اگر تو گوئی هان
چو ابر وقت درم ریختن توئی پر دل
چو برق گاه زر افشاندن توئی خندان
بلند قدر تو بر چرخ زیر پای آورد
بقهر شیر فلک همچو شیر شادروان
روان تر آمد حکم تو از سپهر و نجوم
فزون تر آمد قدر تو از زمان و مکان
ببحر و برق همی ماند آن دل و خاطر
بابر ماند و خورشید آن بنان و بیان
کسی که با تو نباشد بطبع همچون تیر
شود سیاهی چشمش بدیده در پیکان
ملک بمدح و ثنای تو بر گشاده دهن
فلک بخدمت تو از مجره بسته میان
اثر ز لطف تو یحیی العظام و هی رمیم
نشان ز هیبت توکل من علیها فان
مکارمت چو شمار ازل برون قیاس
بزرگیت جو صفات قدم برون ز گمان
تراست خاصیت جود از همه عالم
چنانکه قوه نطق است در حق انسان
ضمیر روشن تو یک بیک همی خواند
هر آنچه هست پس پرده های غیب نهان
شدست طبع تو بر دفتر کرم فهرست
شدست نام تو برنامه سخا عنوان
ازین سخن بچنان حضرتم بیاد آمد
حدیث بصره و خرما و زیره و کرمان
همی خری سخن خویشتن زمن ببها
چنین کنند صدور و اکابر و اعیان
نه بحر قطره دهد ابر را و آن قطره
بگوهری بخرد باز از بر عمان؟
همای همتت ار سایه افکند بر من
بیمن دولت تو بگذرد من از اقران
همیشه رونق مادح بود ز ممدوحان
که گه زنندش تحسین و گه کنند احسان
نسب ز ممدوحان آرند شاعران ورنه
نسب چه دارد خاقانی آخر از خاقان
بروزگار تو الحق عجب همی دارم
که بر امید رهی راه میزند حرمان
چو من دو دیوان آراستم بمدحت تو
چراست نام من اندر جریده نسیان
روا بود ز پی این قصیده غرا
که خاک غزنی رشک آورد باصفاهان
همیشه تا که چو تو درفشاند ابر بهار
همیشه تا که من زرگر ست باد خزان
بهار عمر تو باد از خزان دهر ایمن
جهان بکام و فلک رام و بنده مدحتخوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر فارسیزبان است که به وصف تغییرات طبیعت در فصل خزان و تاثیرات آن بر باغ و درختان میپردازد. شاعر به تصاویری از باغ و درختان میپردازد که در اثر وزش باد خزان و سرما، برگهایشان ریخته و زمین رنگ زرد و خشکیده به خود میگیرد. همچنین به خلاصهای از احساسات و اندیشههای انسانی نسبت به گذر زمان، تغییرات فصول و تأثیر آن بر زندگی اشاره میکند.
شاعر همچنین به ویژگیهای روحی و اخلاقی انسان اشاره دارد، از جمله عواطف و چالشهایی که انسانها با آن روبرو هستند. این شعر نثر پیچیدهای دارد و به تفسیر معنای زندگی و وجود در کنار یکدیگر میپردازد. در نهایت، شاعر از امید به بهار و زندگی بهتر صحبت میکند و آرزومند است که روزگار به کام انسانها باشد.
هوش مصنوعی: باغ در اثر وزش بادهای پاییزی تغییر کرده و شاخ و برگ درختان رنگ و روی خود را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: آتش دیگر قدرتی ندارد و از شدت آتش، آب گلها از بین رفت.
هوش مصنوعی: در باغ تاسپه، نیرویی به سمت دشمن حملهور شده است و لشکر نیسان در نتیجه این حمله، شکست خورده و از باغ گریخته است.
هوش مصنوعی: شاید زاغها به باغ حمله کردهاند، چون بلبل به خاطر غیبتش از باغ رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی کلاغی که پوشش رنگارنگ دارد، شروع به سخنرانی میکند و به دیگران میگوید چه بکنند، باید دید که چه دلیلی دارد که خودش به این کار میپردازد.
هوش مصنوعی: سرو تنها به دلیل اینکه در باغ هزار دستان است، به گل دست نمیزند.
هوش مصنوعی: زمانی که روز قیامت نزدیک شود، باغی که پر از زندگی و زیبایی بود، به مکانی خالی و بیروح تبدیل میشود؛ گویی پرندهای که خاموش شده و درختان بدون پوشش باقی میمانند.
هوش مصنوعی: زمین به دورانی مانند چهره عاشقی زرد رنگ شده است و ورقهای خشک از درختان مانند نامههایی در حال پرواز هستند.
هوش مصنوعی: دل شاید از ظلم زمان سرد شده است، وگرنه چرا این همه اشک فرو ریخته شده است؟
هوش مصنوعی: تنها در صورتی میتوان به زیبایی باغ دل خوش کرد که باد سرد خزانی آن را از بین ببرد، زیرا نور آفتابش به اندازهای کم است که حتی نمیتواند گرمای لازم را بوجود آورد.
هوش مصنوعی: این بیت به طور غیرمستقیم به زیبایی و طراوت طبیعت اشاره دارد. درختی که برگهایش به درستی و به طور کامل رشد کردهاند، به مانند نقرهای که در زیر آب در حال جریان درخشش میکند، زیبا و دلنواز است. در اینجا، فرآیند رویش و سرزندگی درخت به زیبایی وصف شده و تأثیر آب روان بر این زیبایی هم مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در هنر و صنعت مهارت داشته باشد، به خوبی میداند که چه عواملی باعث ایجاد زیبایی و ارزش در کارش میشود، مانند اینکه چطور باید نقره را به شکل دلخواه درآورد و صیقل دهد.
هوش مصنوعی: کلاه لاله که برداشت و تاج نرگس کجا است؟ چنان که جامه غنچه را کند و پاره کرد.
هوش مصنوعی: درختی که در دیماه غرق در برف و سرماست، چرا باید برهنه باشد، در حالی که در تابستان لباسهای رنگارنگ بر تن داشت؟
هوش مصنوعی: وقتی که زعفران میخندد، دیگر چه اهمیتی دارد؟ چون کس نمیداند چرا زعفران در باغ میروید و گریه میکند.
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر درختی خشک شود، زیرا همانطور که نمک بر سفره میپاشند، کافور نیز به آن اضافه میکنند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که سرما باعث تغییر چهره آسمان شده باشد یا برف مانع از رشد علفها شده باشد؟
هوش مصنوعی: ببین که چگونه ماه به خاطر سرما میلرزد و ببین که ستاره پروین دندانهایش را به هم میزند.
هوش مصنوعی: خریداری کن که حالا وقتش است، از صبح زود نشستهای. اکنون خواستهات را بخواه و به روشنی و شادی جواهر روشنی را برافروز.
هوش مصنوعی: شخصیتی قدرتمند و با اعتماد به نفس، که سرسخت و پرهیجان است. او دارای خشم و بدبینی، بیتابی و طغیانگری است و به مانند فتن و مشکلاتی که به وجود میآورد، تاثیر زیادی بر اطرافش دارد.
هوش مصنوعی: لطیف و ظریف همچون دمی از روحی سبک و رهاست. هر سال، مرگ او به مانند خواب عمیقی است که بر او سایه افکند.
هوش مصنوعی: دنیا به طور مداوم در حال تغییر است و سرنوشت انسانها تحت تاثیر نیروهای طبیعی و اجتماعی قرار دارد. زمین و آسمان هر دو در حرکتاند و این تحولات نشاندهندهٔ جریان زندگی و تاثیر آن بر انسانهاست.
هوش مصنوعی: مانند آفتاب که بر همهچیز میتابد و جهان را گرم میکند، و مانند ستارهای که بازیگوش و خوشحال است؛ همچنین مانند روزگاری که خودسر و ناپایدار میگذرد و مانند چرخ زندگی که بیوقفه میگردد و تابع هیچ قانونی نیست.
هوش مصنوعی: او مانند برق تند و سریع است و همچون صاعقه با قدرت و شدت به کار میپردازد. مانند ابری که به سمت آسمان میرود و مانند بادی که به سرعت در حرکت است.
هوش مصنوعی: درخت را به زمین بیفکن و سنگ را کنار بگذار، فلز گرم را بریز. آسمان و زمین را به گردش درآور و دژها را تسخیر کن.
هوش مصنوعی: اساس دوزخ نمرود و باغ ابراهیم نشانگر جایگاه و سرنوشت دو شخصیت مهم تاریخی است. همچنین، این بیت به نَبوت و ارتباط موسی با خداوند اشاره دارد، که بیانگر ارتباط میان انسان با خدا در مراحل مختلف زندگی و آزمونهای الهی است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخص تحت تأثیر شدت حرارت و گرما قرار دارد و دلیل این وضعیت آن است که زبان او به شدت سیاه و دچار مشکل شده است. به عبارتی، حال او به خاطر حرارت شدید و مشکلاتی که تجربه کرده، به طور واضح تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: اگر او خشمگین نیست، پس چه چیزی باعث زردی چهرهاش شده است؟ و اگر نه، پس ترس او از چه چیزی است که به این حالت درآمده؟
هوش مصنوعی: اگر کوه زعفران به عمل آید، مانند آن نیمهراه، ابر هم اگر ببارد، طلا میبارد.
هوش مصنوعی: مانند کوهی از عقیق و تودهای از طلا، همچون تکههای جداشدهای از روح و رشتههایی که جان را میسازند.
هوش مصنوعی: به خاطر تصویر او، تمام آسمان پر از گلهای لاله شده و به خاطر گناه او، تمام زمین به باغی زیبا بدل گشته است.
هوش مصنوعی: در این شعر، به زیبایی و تنوع رنگها در گلها اشاره شده است. گل نرگس با رنگ سپید و زرد خود، حالت سرمستی را به تصویر میکشد و گل لاله با رنگهای سیاه و سرخ، جذابیت خاصی دارد. این توصیفها حس زندگی و شادابی را به خواننده منتقل میکند و از دلانگیزی طبیعت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: او سرنوشت و ارزش را برای ما به ارمغان میآورد، چراغی که روشناییبخش زندگی ماست. وجودش به ما نشاط و زیبایی میبخشد و به خانهمان رونق میدهد.
هوش مصنوعی: زردشت، در تمام حالاتش ناز و زیبایی دارد و در هر زمان، مظهر توجه و احترام کشاورز است.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر آن است که شخصی یا چیزی در ظاهر مانند درختی است که همه جوانههایش خوشبو و مانند مشک هستند، و ریشهاش مانند کوهی محکم و از مادهای قیمتی همچون مرجان تشکیل شده است. به نوعی، این تشبیه نشاندهنده ظاهری زیبا و دلپذیر است که از زیرساخت یا معانی عمیقتری برخوردار است.
هوش مصنوعی: از اوست که هر چیزی شکل و ظاهر میگیرد و مشخص میشود؛ همه چیز به وضوح از او سرچشمه میگیرد و رد و قبول هر گونه فرمان و دستوری نیز به همین دلیل است.
هوش مصنوعی: گاهی مانند تیغی است که از آهن ساخته شده و تیزی دارد، و گاهی مانند لعل (یک نوع سنگ قیمتی) است که در زندان سنگی خود محبوس است.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان قدرت معجزه و تغییر درونمایهاش اشاره دارد. ابتدا عصای موسی به سادگی یک عصا بود، اما با فرمان خداوند به معجزهای بزرگ تبدیل شد و به ثعبان (مار بزرگ) تبدیل گردید. این مفهوم نشاندهنده قابلیت تغییر و تحولی است که میتواند در عالم وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر او (خدا) منبع گرما و حرارت است، پس چرا بدون دلیل و سبب، مانند افرادی که از ضعف و ناتوانی دچار لرزش هستند، سال و ماه نیز دچار لرزش و ناآرامی میشوند؟
هوش مصنوعی: دیوانگی و سرکشی او سبب میشود که همواره به سمت بالا بیفتد. تعجب نکن که این حالت در او باعث میشود دچار سکوت و بیحالی شود.
هوش مصنوعی: نور و انرژی که از جسم ظریف او میتابد، در میان تاریکی و دود، نشاندهنده روح فرشتهای است که در بدن شیطانی جا گرفته است.
هوش مصنوعی: طبیعت او گرم و stature او بلند است مانند خورشید، اما چهرهاش زرد و لباسش سیاه است مانند یک راهب.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که غرور و سرکشی افراد میتواند باعث زیان شود، همانند ابلیس که به خاطر خودبینی و غرور از رحمت الهی دور شد. همچنین اشاره به داستان سیاوش دارد که در برابر تهمتها و سختیها قرار گرفت و در نهایت مورد آزمایش قرار گرفت. به طور کلی میتوان گفت که این بیانگر خطرات ناشی از غرور و عواقب آن در زندگی انسانهاست.
هوش مصنوعی: هر چه انسان بیشتر بخورد، نه تنها سیر نمیشود بلکه به گرسنگیاش افزوده میشود. جالبتر اینکه، از خوردن نیز نمیتواند تشنگیاش را برطرف کند.
هوش مصنوعی: بگرد دور چهرهاش که مانند زلفهای تابیدهاش، سرشار از روشنی و زیبایی است و از دود و غبار دور است.
هوش مصنوعی: مانند شاخی از درخت که به خاطر باد میلرزد و حرکت میکند، یا مانند تودهای از کهربا که در اثر زلزله تکان میخورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که مانند آسمان، در وجود انسانها هم تاثیرات مثبت و منفی وجود دارد. مثل ماه که در حال تغییر و چرخههای مختلف است، انسانها نیز در زندگی با فراز و نشیبهایی مواجه میشوند و بسته به اعمال و رفتار خود، گاه با نفع رو به رو میشوند و گاه با ضرر.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است انسانی در وضعیت پایین و حقیر باشد و گاهی دیگر در اوج مقام و منزلت قرار گیرد.
هوش مصنوعی: در دل انسان، زیبایی و ارزشهای واقعی خود را نشان میدهد؛ مانند یاقوت که با درخشش خود، هنر و زیبایی را به تصویر میکشد و عطر و خوشبویی مانند مشک و عنبر ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: گاهی به دلیل غم و اندوه، آدمی احساس ضعف میکند و مانند زنی است که به سختی میجنگد. و گاهی در حالت روشنفکری و وحدت، توانایی و قدرتی پیدا میکند که مانند آب، نرم و روان است و همچنان میتواند قوی و تند باشد.
هوش مصنوعی: رنگش مانند گل است و همیشه در دلش زخمها دارد. در شب همچون لعل، همواره عطر خوشی را پخش میکند.
هوش مصنوعی: از او برکت و نعمت به صحرا میبرد و به خاطر او موجودی مثل سمندر در هندستان به رقص درمیآید.
هوش مصنوعی: همیشه در حال نگرانی و اضطراب است و به خاطر این نگرانی، به هر چیزی آسیب میزند.
هوش مصنوعی: شاید به خاطر اینکه در غم خود باشد، بر روی خاکستر نشسته و در آن غوطهور شده است.
هوش مصنوعی: موجودات زنده و غیر زنده به او بستگی دارند و انرژی و حرکت آنها از او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: عزیز مانند زندگی است و ترسناک مانند مرگ، شرافتمند مانند عقل و لطیف مانند روح.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که ذهن و تفکر روشن و تیز است، به طوری که مانند یک فرد دانا و زیرک عمل میکند. همچنین به این نکته اشاره میشود که تجربه و سن نیز در قضاوت و تصمیمگیری تأثیرگذار است و در نهایت بخت و اقبال جوانان نیز نقش مهمی را ایفا میکند.
هوش مصنوعی: خداوند نفع و ضرر را در او قرار داده است، گاهی نتایج خوب و بد در دنیا و عاقبت کار به دست خداوند رقم میخورد.
هوش مصنوعی: برادری است که در خانهاش با دشمنی زندگی میکند. وقتی فرصتی پیدا کند، به او رحم نمیکند و او را تنها نمیگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی پیراهنی از آهن میسازد، مانند زرهای که در بافت آن، فضاهایی برای تنفس وجود دارد.
هوش مصنوعی: پیرهن کهنه و پارهپاره شده است و بر تن زردی افتاده، مانند لباسهای کهنهای که به تن افراد بیمار میپوشیدند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، آهن میتواند قلعهای بسازد، اما بدون سقف و پر از درها و پنجرهها، شبیه به یک خانه ویران است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او از پنجره به بیرون میتابد و مانند روی ماه است که از میان دریچهای روشن و روشنایی بخش نمایان میشود.
هوش مصنوعی: گاه انسان با قناعت و بسندگی، غذایی اندک برای خود فراهم میکند، و گاه آنچنان درگیر حرص و طمع میشود که لقمهای بزرگتر از نیازش را بر میدارد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که هنر اکسیرگری بتواند با توجه به مقدار بسیار زیادی زبالهای که بیرون میاندازد، ارزش واقعی خود را نشان دهد؟
هوش مصنوعی: از خاصیت طلا میتوان دریافت که وقتی از خاک یا گیاه استخراج میشود، هیچ نشانهای از منبع اولیهاش باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در اثر بوسهای که پدرش از مادرش گرفت، او به وجود آمد و این بوسه باعث تولدش در زمان زایش شد.
هوش مصنوعی: او در حالتی به دنیا آمد و بر تخت سیاه نشست، مانند کسی که خود را آزاد میداند و در جایگاه برتر قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش یک شخصیت مهم اسلامی به نام مسعود اشاره دارد و بیان میکند که او نقش اساسی و محوری در دین دارد. همچنین تاکید میشود که هیچ کس دیگری به اندازه او در عالم وجود ندارد که چنین تاثیری داشته باشد. به عبارتی، این شخصیت به گونهای است که هیچ چیز دیگری نمیتواند با او مقایسه شود و مقام او در دین بینظیر است.
هوش مصنوعی: زمانه به فعالیت و حرکت میپردازد، زمین آرامش و بردباری را نشان میدهد، آسمان نشاندهندهی بلند مرتبهای قضا و سرنوشت است. اجرایی و تأثیرگذار بودن در انجام امور، قدرت و توانایی و همچنین ستارهها نماد قدرت و توانایی هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که دارای اراده و همت بلندی است، هیچ ارادهای جز انجام کار نیک و بلند همت بودن ندارد. در دنیا هیچ فقیری نیست که به اندازه او در پی خیر و نیکی باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر عقل و خرد او، بار سنگینی بر زمین تحمل شد و اراده او باعث شد که زمان از حرکت بایستد.
هوش مصنوعی: ای آسمان، به راستی که تو زیر پای تو افتادهای، همانطور که رکاب اسب به پا میافتد. ای زمانه، تو زیر دست تو قرار داری، مانند مهار اسب که در دست است.
هوش مصنوعی: تو هستی که نامت زینتبخش دفترهاست و ستایش تو زیور دیوانها.
هوش مصنوعی: نابرده اندوه، نعرهی شعلهی خورشید در پنهان شد و چشمهی زندگی از شرم تو، در خجلت فرو رفته است.
هوش مصنوعی: عدالت تو موجب زندگی میشود و ظلم را به ناامیدی میکشاند، مهربانی و generosity تو درد فقر را درمان میکند.
هوش مصنوعی: نسیم خوشایند تو مایهی خوشبختی دوست است و طوفان قهر تو نشانهی شکست دشمن میباشد.
هوش مصنوعی: شعلهی کوچک تو، مانند چشمهای از خورشید است و به اندازهای که تو ارزش داری، برتریات بر ستارهها نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، زمین ممکن است بلرزد و تغییر کند، و آسمان هم میتواند در جای خود ثابت بماند.
هوش مصنوعی: اما زمانی که ابرها باران میبارند، تو مانند دل بزرگی هستی که احساسات را به نمایش میگذارد. و مانند رعد و برق که در لحظهای نور و زیبایی را به جهان میافشاند، تو نیز در لحظهای خنده و شادی را به همه هدیه میکنی.
هوش مصنوعی: قدرت و مقام تو باعث شده که آسمان به زیر پاهای تو بیفتد، مانند شیر خوشحال و سرزندهای که در برابر شیر قویتر از خود قرار دارد.
هوش مصنوعی: فرمان تو از آسمان و ستارهها به وضوح بیشتر است و ارزش تو از زمان و مکان نیز بالاتر است.
هوش مصنوعی: دل و خاطر انسان مانند دریا و برق ابدی است و همیشه در حرکت و تغییر است، درست همانطور که خورشید بر افراز و روشنایی میافزاید.
هوش مصنوعی: کسی که در کنارت نیست، به نوعی مانند تیر میشود؛ زیرا سیاهی چشمش به شکل نقطهای در کمان تیر نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: فرشتگان آسمان در ستایش و مدح تو زبان باز کردهاند و زمین و آسمان به خاطر تو آماده خدمتگزاری هستند و در میان خودشان برای تو جا باز کردهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی و لطف تو، استخوانهای پوسیده جان میگیرند و این نشاندهنده عظمت توست. اگر به تو توکل کنم، زندگی دوباره پیدا میکند.
هوش مصنوعی: جنبههای نیکوی تو را نمیتوان با شمارش آغاز جهان اندازهگیری کرد؛ عظمت تو را باید در ویژگیهای اولیهات جستجو کرد و از تصورات عادی فراتر رفت.
هوش مصنوعی: خاصیت کرم و بخشندگی به تو اختصاص دارد، همچنان که توانایی صحبت کردن برای انسان ویژگیای منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: وجدانی روشن و پاک تو به طور مداوم حقیقتهایی را در خود میخواند، هر آنچه که هست، در پس پردههای نادیدنی و پنهان زندگی میکند.
هوش مصنوعی: قلم تو به لطف و بخشش نام و نشانی از تو را ثبت کرده و در این دفتر سخاوت، نامت درخشیده است.
هوش مصنوعی: این جمله یادآور ماجرایی است که در آن صحبت از بصره و خرما، و زیره و کرمان به میان آمده است. به نظر میرسد که اشاره به نکات خاص یا داستانهای مرتبط با این مکانها و محصولات دارند که در ذهن شنونده تداعی میشوند.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم که حرفهای خودم را به دیگران برسانم، و این کار باعث شده که بزرگان و افراد سرشناس نیز به اهمیت این سخنان پی ببرند و به آن توجه کنند.
هوش مصنوعی: به دریا نمیتواند حتی یک قطره به ابر بدهد، و آن قطره با چه جواهر گرانبهایی میتواند از بر عمان خرید کند؟
هوش مصنوعی: اگر پرنده خوشبختی، بر من سایه بیفکند، با وجود اینکه تو در سرای قدرت و سعادت نیستی، من از همتایان و همرزمان خود فراتر میروم.
هوش مصنوعی: همیشه از محبوبان و ستایششدگان رونق و شکوفایی وجود دارد؛ زیرا گاهی به او تحسین میکنند و گاهی نیز به او نیکی میرسانند.
هوش مصنوعی: شاعران برای مدح و ستایش افراد بزرگ و محترم همچون ممدوحان، نسب و جایگاه آنها را مورد توجه قرار میدهند، ولی در واقع جایگاه خاقانی به خودی خود و تنها به خاطر هویتش، چیزی فراتر از چنین نسبهایی است.
هوش مصنوعی: در روزگار تو واقعا تعجب میکنم که چگونه امید به راهی روشن در دل حرمان میزند.
هوش مصنوعی: من دو دیوان شعر در وصف تو سرودهام، اما چرا نام من در لیست فراموشی قرار گرفته است؟
هوش مصنوعی: بعد از این شعر زیبا، میتوان گفت که خاک غزنی به خاطر زیبایی و شکوه اصفهان به گونهای حسادت میورزد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند تو باران بهاری ببارد و زندگی را تازه کند، من هم همیشه به کار خود ادامه میدهم و به تولید و ساختن مشغول هستم.
هوش مصنوعی: عمر تو بهاری باشد، در حالی که از خشکیها و تلخیهای زمانه در امان هستی. به امید آنکه دنیا به خواستههایت پاسخ دهد و آسمان نیز در خدمت به تو باشد. تو همواره مورد ستایش و تحسین قرار بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.