گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا رفته ای از بر من ای فخر کبار

یک ذرّه نماند بی توأم صبر و قرار

ای مردم دیده خواب تا کی باشد

ای جان و جهان دمی سر از خواب برآر