گنجور

 
جهان ملک خاتون

در فراقت من نکردم خواب خوش

بی لبت هرگز نخوردم آب خوش

غرقه گشتم در غمت دستم بگیر

بحر غم را کی بود پایاب خوش

در فراقت جان شیرین می دهم

بنده بیچاره را دریاب خوش

روی خوبت کعبه صاحب دلان

زآنکه باشد ابرویت محراب خوش

تابکی در تاب باشی ای نگار

گرچه باشد در دو زلفت تاب خوش

جز رخ عاشق فریبت دلبرا

من ندیدم در جهان مهتاب خوش

کار من عشقست و بار از غم به دل

باشدم در عشق او اسباب خوش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode