ناتوان چشم تو تا میل به مخموری کرد
دل سرگشته ی من باز ز تن دوری کرد
ای خجل گشته ز روی تو زبان طبعم
که چرا نسبت رویت به گل سوری کرد
تا سر زلف تو چین یافت خطا کرد بسی
که به ملک دل من دعوی فغفوری کرد
تا دل من شود از شهد لبش شیرین کام
مدّتی بر در بستان تو زنبوری کرد
تا مگر درد دل او به سلیمان برد
سالها در کف پای غم تو موری کرد
گفتمش نرگس مست تو چرا رنجورست
گفت مخمور بسی روی به رنجوری کرد
گفت آخر ز چه گشتی تو چنین زار و نزار
گفتم ای جان و جهان بر همه مهجوری کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.