گنجور

 
جهان ملک خاتون

بیا جانا که دردم را دوایی

ز جان مشتاقتم آخر کجایی

نمی بینم جهان را بی جمالت

تو می دانی که نور چشم مایی

ندارم بی تو یک دم صبر و آرام

بگو تا کی کنی از ما جدایی

تو جان رفته ای از بر خدا را

نه وقت آمد که بازم با تن آیی

اگر یک شب درآیی از درم شاد

بود در شأن من لطف خدایی

نیامد وقت آن جانا که از لطف

عنان دوستی سویم گرایی

چرا بیگانه وش گشتی به یکبار

که برچیدی بساط آشنایی

نکردی رحمتی بر حال زارم

نگارا پیشه کردی بی وفایی

تو سلطان جهانی من گدایت

کنم از جانب وصلت گدایی

 
 
 
باباطاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی به روی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفائی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

نصیر دین که چشم پادشائی

نبیند چون تو فرخ کدخدائی

جهان را کدخدائی جز تو نبود

چنان چون نیست جز یزدان خدائی

اگر گویم بهمت آسمانی

[...]

عطار

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه