گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای سلاطین جهان پیش رخت بنده شده

وز دم عیسویت جان جهان زنده شده

از حیای سر زلف تو بنفشه در باغ

پیش خاک کف پای تو سرافکنده شده

هر سحرگاه به پروانه ماه رخ تو

شمع خورشید جهانتاب فروزنده شده

به هوای سر زلف تو دل خلق جهان

رفته بر باد و پریشان و پراکنده شده

سرو آزاد به سرسبزی شمشاد قدت

تا سر افراز شود در چمنت بنده شده

هرکه یک شب شده از شمع رخت روشن چشم

روز اقبال بر او فرّخ و فرخنده شده

تا گل روی تو در باغ جهان بشکفته

دهن ما چو لب غنچه پر از خنده شده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode