گنجور

 
جهان ملک خاتون

گشتم از جان بنده بالای تو

سر فدای روی شهر آرای تو

چون ز من بر بود آرام و قرار

جان به شوخی غمزه ی شهلای تو

سرو جان بگذر زمانی سوی ما

تا بمالم روی را در پای تو

زلفت شبرنگت به روی آشفته کن

تا شود مشک ختن لالای تو

سرو اگر در باغ بیند قامتت

از قد افتد بی شک از بالای تو

ای دو چشم من تو می دانی ز چشم

برد خوابم نرگس رعنای تو

گر به جانم می کنی حکمت روان

نیست رایی در جهان جز رای تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

عاشقم بر لعل شکرخای تو

فتنه‌ام بر قامت رعنای تو

ماه بر راه اوفتاد از روی تو

سرو شرمنده شد از بالای تو

پوست در تن خشک دارم همچو چنگ

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ای قبای حسن بر بالای تو

مایهٔ خوبی رخ زیبای تو

یاد زلفت برد آب روی صبر

آتش غم گشت خاک پای تو

صد هزاران دل به غوغا برده‌ای

[...]

عطار

آنچه با من می‌کند سودای تو

می‌کشم چون نیست کس همتای تو

با خیالی آمد از خجلت هلال

پیش بدر عارض زیبای تو

بر گشاید کار هر دو کون را

[...]

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سلمان ساوجی

چشم من جای تو بود ای نور چشم

رفتی و ماند از تو خالی جای تو

چشم خود را اگر نمی‌بینم رواست

چون نبینم بی تو من ماوای تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه