گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

بی رخت صبر از این بیش ندارم چه کنم

تا به کی عمر در این غصّه گذارم چه کنم

این چنین خسته ز ایام فراقت که منم

خون دل در غمت از دیده نبارم چه کنم

گر تو را هست به جای من دلخسته کسی

من بجز لطف تو ای دوست ندارم چه کنم

چون ز هجران تو ای دوست ز پای افتادم

دست از خون دل خود ننگارم چه کنم

ز گل وصل تو بویی به مشامم نرسید

دایم از هجر تو مجروح ز خارم چه کنم

شب و روز و گه و بی گه ز غمش گریانم

فارغ از حال من خسته نگارم چه کنم

ای که بی جرم بشد خاطرت آزرده ز من

زاریم شد ز حد و سخت نزارم چه کنم

در جهان چون نبود دولت وصلت یک دم

به غمت روز و شبی گر نگذارم چه کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode