چو آگاهی آمد به کوش سترگ
که آمد ز ایران سپاهی بزرگ
پراندیشه گشت و سپه را بخواند
سران را به دیوان بخشش نشاند
ز ماچین و مکران و تبّت سپاه
بیامد که بر باد بربست راه
ز خرگاه و خیمه چنان گشت چین
که پنهان شد از زیرِ دیبا زمین
از ایشان گزین کرد، پس هفت بار
شمرده به دیوان او صد هزار
همه رزم دیده همه شیر دل
از انبوه ایشان ستاره خجل
بر ایشان برافگند گنجی درم
ز خمدان برون رفت روز دهم
بغرّید کوس و برآمد درفش
جهان شد ز گرد سواران بنفش
به هنگام برگشتن آفتاب
به لشکرگه آمد دلی پُر شتاب
سران سپه را همه پیش خواند
ز دشمن بسی داستانها براند
که ایرانیان مرمرا هر زمان
کنند آزمون، لشکر آید دمان
از آن نیکویها که کردم ز پیش
بجای سپاه بداندیش خویش
که لشکر شکستم بدان سان دوبار
نرفت از پس دشمنان یک سوار
نه آهنگ کردم به ایران زمین
نه لشکر فرستادم از بهر کین
چنین تا بداندیش گستاخ گشت
همان نیز با برگ و با شاخ گشت
من اندیشه کردم که گر با سپاه
درآیم به ایران چنین کینه خواه
سپاه من از دست بی بر کنند
ز خون یلان رنگ کشور کنند
ز یک گوشه آباد کردم جهان
دگر گوشه ویران شود ناگهان
کنون پیش تا دزد گیرم به دست
مرا دزد بگرفت و سختم ببست
من از کین ضحاک جوشم همی
همی هر زمان بر خروشم همی
بدین بار سوگند خوردم بدرد
به روز سپید و شب لاجورد
که ویران کنم مرز بدخواه خویش
بخواهم از او کینه ی شاه خویش
ز تختش برآرم، درآرم به دار
نمانم زایرنیان یک سوار
که از ابلهی مرد و از بیهشی
زبونی شمارد همی خامشی
بزرگان بر او آفرین خواندند
ورا شاه ترکان و چین خواندند
همی گفت هر کس که با برز تو
بلرزد زمین از سر گرز تو
توانی کزاین گفته افزون کنی
که آهنگ تخت فریدون کنی
چو بر تخت فیروزه بنشست شاه
پراگنده گشتند از آن جا سپاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دربارهٔ حماسهای از یک جنگ بزرگ است که در آن سپاه بزرگی از ایران به رهبری یک شاه مطرح به میدان نبرد میآید. شاه پس از دریافت آگاهی دربارهٔ تهدید دشمن، تصمیم میگیرد که سپاهش را جمع کند و تمامی سران را به دیوان بخشش فراخواند. او سپاه را از مناطق مختلف مانند ماچین، مکران و تبت گردآوری میکند و پس از آمادهسازی، با نواختن کوس و به اهتزاز درآمدن درفش، به نمایش قدرت خود میپردازد.
شاه در صحبتهایش به پیروزیهای گذشتهاش اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که اگر در برابر دشمنان به جنگ برود، ممکن است کشورش به خطر بیفتد. او در نهایت تصمیم میگیرد که انتقام کینههایی را که از گذشته داشته، بگیرد و سوگند میخورد که دشمنانش را نابود کند و از بین ببرد. بزرگان از دلاوری و شجاعت او تمجید میکنند و به او لقبهایی چون "شاه ترکان و چین" میدهند. در پایان، پس از نشستن او بر تخت، سپاه پراکنده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی خبر رسید که لشکری بزرگ از ایران به سوی ما آمده است، به سرعت آماده شدیم.
هوش مصنوعی: او با فکر و اندیشه زیاد، فرماندهان و سپاهیان را جمع کرد و سران آنها را در مجلس بخشش و عطا نشست.
هوش مصنوعی: از نواحی ماچین و مکران و تبّت، نیرویی به راه افتاد که مسیر را به باد میسپارد.
هوش مصنوعی: از آشیانه و چادر، چین و چروک به گونهای ایجاد شد که زمین به زیر پارچهی نرم پنهان شد.
هوش مصنوعی: او از میان آنها انتخاب کرد و سپس هفت بار شمارش کرد تا در دفترش به صد هزار رسید.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در میدان جنگ زجر کشیده و دلیر هستند، از میان انبوهی از آنها، ستارهای خجالتزده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در روز دهم، گنجی از خزانهای به بیرون آمده و بر آنها افکنده شد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که صدای طبل جنگ به صدا درآمد و پرچم برافراشته شد. با این کار، جهان پر از گرد و غبار سواران بنفش – که نماد جنگجویان و نبرد است – شد.
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب به سوی خانه برمیگشت، دلی پر از شتاب و هیجان به میدان آمد.
هوش مصنوعی: فرماندهان نظامی را به نزد خود احضار کرد و از دشمن، داستانهای زیادی را برایشان نقل کرد.
هوش مصنوعی: ایرانیان همیشه مرا در آزمون قرار میدهند و هر وقت که لازم باشد، سپاهی به یاری من میآید.
هوش مصنوعی: من از کارهای خوب و نیکویی که انجام دادم، به جای اینکه با دشمنان و بداندیشان خود مقابله کنم، به راههای مثبت و سازنده پرداختم.
هوش مصنوعی: بیت اشاره دارد به اینکه پس از شکست دادن دشمنان، یک سوار وحدت و قدرت خود را به نمایش میگذارد و بر خلاف انتظارات، دو بار به جنگ بازنگشته است. این نشاندهندهی قدرت و تسلط او بر میدان نبرد و عدم نیاز به تکرار مبارزه است.
هوش مصنوعی: من نه قصد سفر به ایران را داشتم و نه ارتشی برای انتقام به آنجا فرستادم.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که وقتی کسی دیدگاه منفی و ناپسندی دارد، این افکار باعث میشود که او به خود اجازه دهد بیپروا و جسورانه عمل کند، مشابه حالتی که درختی با برگ و شاخهاش رشد میکند و بزرگتر میشود.
هوش مصنوعی: من به این فکر کردم که اگر به ایران بروم و با ارتش بیایم، چه نفرت و کینهای در دل خواهم داشت.
هوش مصنوعی: سربازان من با دستان بیپرچم، از خون شیران رنگ و بوی سرزمین را تغییر میدهند.
هوش مصنوعی: از یک گوشه، میتوانم دنیای جدیدی بسازم، اما ناگهان یک گوشه دیگر میتواند ویران شود.
هوش مصنوعی: حالا که تصمیم گرفتم دزد را بگیرم، خودم گرفتار دزدی شدم و کارم سخت شد.
هوش مصنوعی: من از عداوت ضحاک دائماً در حال خروش و شورش هستم و هر لحظه بر آتش این کینه میافزایم.
هوش مصنوعی: من به این موضوع که در روزهای روشن و شبهای تار، به درد و رنج خود سوگند میخورم.
هوش مصنوعی: میخواهم دشمن خود را نابود کنم و از او انتقام شاه خود را بگیرم.
هوش مصنوعی: من از جایگاه خود پایین میآیم و به دار Hanging میروم، و در این دنیا به عنوان یک سرباز باقی نخواهم ماند.
هوش مصنوعی: یک آدم نادان به خاطر نادانیاش، میمیرد و از روی بیخبری خود، خاموشی و سکوت را به حساب ضعف و زبونی خود میگذارد.
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و محترم او را ستایش کردند و او را مانند یک پادشاه از ترکان و چین معرفی کردند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از قدرت تو بترسد، زمین هم از شدت ضربههای تو میلرزد.
هوش مصنوعی: میتوانی از این گفته بیشتر بگویی تا به یاد آوردن داستان تخت فریدون را آسانتر کنی.
هوش مصنوعی: وقتی شاه بر تخت فیروزهای نشسته بود، سپاه از آنجا پراکنده شدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.