بیاراست لشکر دگر روز کوش
به زیر آمد از کوه و برشد خروش
به لشکرگه اندر سپه را ندید
از آن شادمانی دلش برپرید
همی گفت دشمن گریزان ز پیش
چنان است چون مرده از دست خویش
به لشکرگه شاه طیهور شد
فرود آمد و رنج از او دور شد
سپاهی گران از پس وی شتافت
دوان تا شبانگاه کس را نیافت
پیاده تنی چند بیچاره وار
ز پس مانده بودند بی رخت و بار
گرفتندشان و ببستند سخت
کشیدندشان تا به نزدیک تخت
به تندی از ایشان بپرسید شاه
که طیهور کی رفت از این جایگاه
یکی پاسخش زآن میان داد، و گفت
اگر برگشایید راز از نهفت
چو شهر شما من بچنگ آورم
یلان را به کام نهنگ آورم
همه خانه های شما بی گزند
بدارم، شما را ندارم نژند
گر این رنج یکباره کوته کنید
ز کاری که من پرسم آگه کنید
بگویید با من که بر کوهسار
چه مایه نهان است شهر و حصار
بسیلا چگونه توانم گشاد
مر او را چگونه ست ساز و نهاد
جهاندیده پیری از ایشان گزین
که دانست گفتار ماچین و چین
بدو گفت کای شهریار دلیر
براین کوه یزدان تو را کرد چیر
تو را ایزد آورد با این گروه
بدان تا بدانند شاهان کوه
که او در جهان بنده دارد بنیز
که او کوه را نشمرد هیچ چیز
بدان تا ننازند بار دگر
به شهر و به گنج و به کوه و کمر
نگویند کاندر جهان هیچ کس
به ما برنیابد همی دسترس
بدوی است نازش بدوی است امید
به تیره شبان و به روز سپید
چنین آمد از مرد دانش پژوه
چو فرمان درآید چه دشت و چه کوه
بدان، شهریارا، که هفتاد شهر
مر این کوه را از جهان است بهر
بزرگ و بانبوه و سخت استوار
پر از باغ و آب و پر از میوه دار
از ایشان سه شهر است با ساز و جنگ
تراشیده دیوارش از خاره سنگ
بلندی دیوار صد گز فزون
فگنده ست آبش به کنده درون
به کشتی توانی به کَنده گذشت
نیابی تو راهی دگر سوی دشت
از این هر سه باره بسیلا یکی ست
که مانند او در جهان اندکی ست
که طیهور دارد به آرامگاه
فراوان در آن شهر گنج و سپاه
دگر شهر غیر است و دیگر هم اور
که گردون نماید چو بینی ز دور
پیر داردش، کارم، آن هر دو شهر
مر آن هر دو را از بهشت است بهر
دگر شهرها گرچه هست استوار
توانی گشادن تو آسان و خوار
ده و دو حصار است بر تیغ کوه
که از دیدنش دیده گردد ستوه
پر از میوه و باغ و آب روان
ز دیدارشان پیر گردد جوان
از ایشان دوباره پسر داردش
ز هر چیز بی بهره نگذاردش
دگرها پر از گنج آراسته ست
همه خانه ها گوهر و خواسته ست
چو بشنید از پیر گفتار، کوش
به رزم اندرون تیزتر کرد کوش
نه فرزندِ کوشم، بدو گفت، اگر
گشایم میان را به بند کمر
جز آن گه که این جایها را به جنگ
بچنگ آورم گرچه یابم درنگ
حصارش به شمشیر هامون کنم
همه کنده را آب چون خون کنم
فرستم سوی چین از این مرز خاک
زنان را کنم بیوه و برده پاک
ز پیریت زنهار دادم کنون
همی باش در پیش ما رهنمون
بفرمود کاو را نگهداشتند
زمانیش بی مرد نگذاشتند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: لشکر در روز دیگری آماده شد و از کوه پایین آمد. شاه با شادمانی به لشکرگاه رسید و احساس کرد که دشمنان فرار کردهاند. او از سپاهیانش پرسید چه بر سر طیهور آمده است و از آنها خواست اطلاعاتی درباره شهرها و دژهای دشمن به او بدهند. یکی از پیران آگاه به او گفت که این کوه به یاری خداوند به او تسلیم شده و او باید با قدرت و حکمت خود، دشمنان را تحت کنترل داشته باشد. او به شاه توضیح داد که چگونه میتواند به سه شهر بزرگ دسترسی پیدا کند که دیوارهای بلندی دارند و پر از گنج و منابع هستند. شاه با شنیدن این سخنان تصمیم گرفت که بر دشمنانش بشورد و آنها را شکست دهد. او دستور داد که پیر را در کنار خود نگه دارند تا در این مسیر به او کمک کند.
هوش مصنوعی: بهزودی لشکر جدیدی را آماده کن، زیرا روزی دیگر نزدیک است و گروهی از کوه پایین آمده و صدا و هیاهو برپا کردهاند.
هوش مصنوعی: او در اردوگاه لشکر را ندید و از شادی دلش شاد و خوشحال شد.
هوش مصنوعی: دشمن میگوید که فرار کردن از خطر مثل این است که مرده از دست خودش فرار کند.
هوش مصنوعی: او به اردوگاه شاه فرود آمد و از همه سختیها و رنجها رهایی یافت.
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگ از سربازان به دنبالش دویدند، اما تا شب هیچکس را پیدا نکردند.
هوش مصنوعی: چند نفر بیچاره و بیسر و سامان به حالت پیاده و بدون هیچ بار و باری دنبال چیزی بودند.
هوش مصنوعی: آنها را به شدت گرفتند و دربند کردند و به سمت نزدیک تخت بردند.
هوش مصنوعی: شاه با تندی از آنها پرسید که پرنده کی از این مکان رفت؟
هوش مصنوعی: یکی از آن میان پاسخ داد و گفت: اگر رازهای پنهان را فاش کنید...
هوش مصنوعی: اگر از شما در شهر خودم حمایت و یاری بگیرم، میتوانم قهرمانان را به پیروزی و موفقیت برسانم و آنها را در دل موقعیتهای سخت و دشوار برنده کنم.
هوش مصنوعی: من تمامی خانههای شما را بدون آسیب حفظ میکنم، اما خودتان را ندارم که ناراحت شوم.
هوش مصنوعی: اگر این سختی را یکبار به پایان برسانید، مرا از کاری که در نظر دارم آگاه کنید.
هوش مصنوعی: از کسی بپرسید که در بالای کوه چه چیزهای پنهانی وجود دارد، از جمله شهر و قلعه.
هوش مصنوعی: برای من خیلی دشوار است که بفهمم او را چگونه میتوان آرامش بخشید و به او نظم و ترتیب داد.
هوش مصنوعی: از میان آنها، فرد با تجربه و با دانش را انتخاب کن، زیرا او میداند که ما چه میگوییم و مقصود ما چیست.
هوش مصنوعی: به او گفتند، ای پادشاه دلیر، به واسطه این کوه، خداوند تو را توانا کرده است.
هوش مصنوعی: خداوند تو را با این جمعیت آورد تا شاهان کوه بدانند و بشناسند.
هوش مصنوعی: او در این جهان بندهای دارد، زیرا که او هیچ چیزی را در برابر کوهها نمیسنجد.
هوش مصنوعی: بدان که دیگر برنخواهند گشت به شهر و گنج و کوه و دشت.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس نمیتواند به ما دسترسی پیدا کند و ما را درک کند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که معشوق با ناز و غرور ساده و بیپیرایهاش، به شب تیره و روز روشن امیدوار است. به عبارتی، این امیدواری میتواند به آرامش و روشنی پس از شبهای سخت و تاریکیها اشاره داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با دانش و آگاهی به موضوعی وارد شود، دیگر فرقی نمیکند که چه محیطی باشد؛ چه بیابان باشد و چه کوهستان. در هر حال، او میتواند با تسلط بر علم و دانش خود، بر اوضاع مسلط شود.
هوش مصنوعی: بدان ای شهریار، این کوه هفتاد شهر را از جهان در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: این جایی که توصیف میشود، مکانی است بزرگ و سرسبز، با درختان محکم و انبوه، پر از باغها و آبشارها و همچنین میوههای فراوان.
هوش مصنوعی: سه شهر از آنها ساخته شده که دیوارهایش با سنگهای خارا و با استفاده از هنر و جنگاوری تراشیده شده است.
هوش مصنوعی: دیوار به اندازه صد گز بلند است و آبش در گودی درون آن جمع شده است.
هوش مصنوعی: اگر توانایی داری که از موانع عبور کنی، خواهی فهمید که راهی دیگر برای رسیدن به هدف در دشت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از این سه چیز، یکی وجود دارد که مانند او در دنیا بسیار نادر است.
هوش مصنوعی: در آن شهر، گنج و نیروی زیادی در آرامگاهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: این شهر، شهری متفاوت است و او نیز دیگرگون شده است. وقتی از دور به گردونه نگاه کنی، تغییرات آن را میبینی.
هوش مصنوعی: پیر و راهنما دارد که کارش در دو شهر است و هر دو شهر برای او مانند بهشت میمانند.
هوش مصنوعی: دیگر شهرها هرچند که محکم و پایدارند، اما تو میتوانی به راحتی و با اهمیت کم، آنها را در دست بگیری و تحت کنترل خود درآوری.
هوش مصنوعی: در دامنه کوه، دوازده حصار وجود دارد که وقتی به آنها نگاه میکنی، دلت به شدت آشفته میشود.
هوش مصنوعی: باغها مملو از میوه و آب جریان دارد و جوانان به خاطر ملاقات با آنها به پیری میرسند.
هوش مصنوعی: او از آنها دوباره پسری دارد که او را از هیچ چیزی محروم نکند.
هوش مصنوعی: خانههای دیگر پر از گنجینههای زیباست و هر کدام از این خانهها دارای ارزشمندترین چیزها و خواستهها هستند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه از حرفهای پیر استفادهاش را برد، در میدان جنگ سرعت بیشتری گرفت و تلاشش را بیشتر کرد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که فردی به کسی میگوید که اگر بخشش و صداقت را رها کند و به خودخواهی و محدودیتها روی آورد، دیگر نمیتواند از او انتظار خوبی داشته باشد. در واقع، شایستگی و نیکی با اعمال ما سنجیده میشود و اگر آن را نادیده بگیریم، نتیجهاش از دست دادن ارتباطات و محبتهاست.
هوش مصنوعی: تنها زمانی میتوانم به هدفم برسم که این مکانها را با تلاش و جنگ به دست آورم، حتی اگر در این مسیر با وقفههایی مواجه شوم.
هوش مصنوعی: میخواهم دژ و دفاع او را با شمشیر هامون بشکنم و تمام آنچه که به او مربوط است را به اندازه خون، نابود کنم.
هوش مصنوعی: من به چین میفرستم از این سرزمین، تا مردان را بیهمسر و زنان را به بردگی بکشم.
هوش مصنوعی: من از تو خواستم که مراقب باشی و همراه ما باشی، تا به ما راهنمایی کنی و ما را هدایت کنی.
هوش مصنوعی: او دستور داد که او را نگه دارند و در میان آن زمان، بدون مردی از او دور نشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.