گنجور

 
اقبال لاهوری

اگر به بحر محبت کرانه می‌خواهی

هزار شعله دهی یک زبانه می‌خواهی

مرا ز لذت پرواز آشنا کردند

تو در فضای چمن آشیانه می‌خواهی

یکی به دامن مردان آشنا آویز

ز یار اگر نگه محرمانه می‌خواهی

جنون نداری و هویی فکنده‌ای در شهر

سبو شکستی و بزم شبانه می‌خواهی

تو هم به عشوه‌گری کوش و دلبری آموز

اگر ز ما غزل عاشقانه می‌خواهی