گنجور

 
اقبال لاهوری

غزل سرای و نواهای رفته باز آور

به این فسرده دلان حرف دل نواز آور

کنشت و کعبه و بتخانه و کلیسا را

هزار فتنه از آن چشم نیم باز آور

ز باده ئی که بخاک من آتشی آمیخت

پیاله ئی بجوانان نو نیاز آور

نئی که دل ز نوایش بسینه می رقصد

مئی که شیشهٔ جان را دهد گداز آور

به نیستان عجم باد صبحدم تیز است

شراره ئی که فرو می چکد ز ساز آور

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode