جانم در آویخت با روزگاران
جوی است نالان در کوهساران
پیدا ستیزد پنهان ستیزد
ناپایداری با پایداران
این کوه و صحرا این دشت و دریا
نی راز داران نی غمگساران
بیگانهٔ شوق بیگانهٔ شوق
این جویباران این آبشاران
فریاد بی سوز فریاد بی سوز
بانگ هزاران در شاخساران
داغی که سوزد در سینهٔ من
آن داغ کم سوخت در لاله زاران
محفل ندارد ساقی ندارد
تلخی که سازد با بیقراران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.