گنجور

 
اقبال لاهوری

به آدمی نرسیدی ، خدا چه می‌جویی

ز خود گریخته‌ای آشنا چه می‌جویی

دگر به شاخ گل آویز و آب و نم درکش

پریده رنگ ز باد صبا چه می‌جویی

دو قطره خون دلست آنچه مشک می‌نامند

تو ای غزال حرم در ختا چه می‌جویی

عیار فقر ز سلطانی و جهانگیری است

سریر جم بطلب، بوریا چه می‌جویی

سراغ او ز خیابان لاله می‌گیرند

نوای خون شدهٔ ما ز ما چه می‌جویی

نظر ز صحبت روشندلان بیفزاید

ز درد کم‌بصری توتیا چه می‌جویی

قلندریم و کرامات ما جهان‌بینی است

ز ما نگاه طلب ، کیمیا چه می‌جویی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode